آفتاب روی تو تابان شدست
در شعاعش جان و دل حیران شدست
نور مطلق گشت ذرات جهان
تاکه خورشید رخت تابان شدست
جان که در تاب تجلی شد فنا
در حقیقت واصل جانان شدست
آنکه روز و شب گدای کوی تست
بر همه خلق جهان سلطان شدست
شد بملک عاشقی افسانه
هرکه در عشق تو جان افشان شدست
جان ما در پرتو حسن رخت
محو و شیدا بی سر و سامان شدست
عشق جانان جان بیمار مرا
بوالعجب هم درد و هم درمان شدست
جان و دل در راه عشقت باختن
عاشق دیوانه را آسان شدست
تا اسیری شد اسیر زلف یار
فارغ از کفر و هم از ایمان شدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صورت تو زاده ایشان شدست
جان تو در پردهها پنهان شدست
بر دکان، هر زرنما خندان شدست
زانک سنگ امتحان پنهان شدست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.