ازمی شوق جمال روی جانان همچو من
مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن
میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا
ترک چشم مست خونخوار پرآشوب فتن
رخت جان و دین و دنیا را بغارت می برد
چون سپاه عشق در ملک دل آرد تاختن
ای دل ار معشوق جوئی دین و دنیا را بباز
شرط راه عشق باشد هرچه داری باختن
نور ایمان جهان افروز خورشید رخش
گشت پنهان در نقاب کفر زلف پرشکن
پرده از رخ برفکن بنما به مشتاقان جمال
در نقاب زلف تا کی روی پنهان داشتن
تا که بیند روی معشوق از پس پرده عیان
در شکن زلف باشد جان عاشق را وطن
پاو سرگم کرد عاشق از جفای عشق یار
در ره معشوق باید بی سر و بی پا شدن
تا اسیری گشته ام حیران حسن نوربخش
فارغ از فکر جهانم بیخبراز جان و تن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.