هر تار زلف سرکشت کفر دگر کرده عیان
در زیر کفر زلف تو ایمان رخسارت نهان
ایمان ز وجهی کفردان و ز روی کفر ایمان شمر
کو محرمی تا بشنود از باب معنی این بیان
ایمان و کفر زلف و رو پیوسته با یکدیگرند
زین طرفه تر نشنید کس ایمان و کفر توأمان
در ظلمت زلفت دلم تنگ امدست ای کاشکی
نور رخت پیدا شدی ظلمت نماندی درمیان
رسم بت و زنار را آورد زلفت در میان
کافر اگر فرصت دهی، نگذارد از ایمان نشان
کثرت خیال است و گمان، وحدت یقین جاودان
این بس عجب کان یارما دارد یقین را در گمان
در قید دام فتنه ام از زلف خم اندر خمت
جان اسیری زین بلا هرگز مبادا در امان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف رابطه پیچیده ایمان و کفر از نگاه شاعر میپردازد. شاعر به زلف معشوق اشاره میکند که در آن، هم نشانههایی از کفر و هم از ایمان نهان است. او بیان میکند که این دو مفهوم در واقع پیوسته به هم مرتبط هستند و در وجود محبوب به یکدیگر متصلاند. شاعر از تنگی دلش در سایه زلف یار شکایت میکند و آرزو میکند که نور وجود معشوق بر او تابیده شود. او همچنین به تأثیر زلف معشوق بر ایمان اشاره میکند و میگوید که در این گیر و دار، فریب و خیال بر یقین غلبه دارد. در نهایت، شاعر از اسیر بودن خود در این عشق و جفای آن سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر رشته از موی تو نشانهای از کفر را به وضوح نمایان کرده است و در زیر این کفر، ایمان من به چهرهی زیبای تو پنهان است.
هوش مصنوعی: ایمان از یک سو میتواند به کفر نزدیک باشد و از سوی دیگر ممکن است کفر به حساب ایمان بیاید. آیا کسی وجود دارد که محرمانه این مطلب را بشنود و از معنای آن آگاه شود؟
هوش مصنوعی: ایمان و کفر مانند زلف و چهره به هم پیوستهاند و هیچکس تا به حال نشنیده که ایمان و کفر در کنار هم وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: در تاریکی زلفهای تو، دل من خیلی تنگ و گرفته شده است. ای کاش نور چهرهات نمایان میشد و این تاریکی از بین میرفت.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند بت و زنار، جذابیتی دارد که کافر را نیز مجذوب خود میکند. اگر به او فرصتی دهی، او را از ایمان و دیانتش دور خواهد کرد و هیچ نشانی از ایمان در او باقی نخواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: خیال و گمان بسیارند، اما یقین حقیقی همواره وجود دارد. این عجیب است که محبوب ما در دنیای خیال و گمان، به یقین دست یافته است.
هوش مصنوعی: من در دام فریب زلفهای تو گرفتار شدهام و جانم به اسیری در این بلا در آمده است. امیدوارم هیچگاه از این مصیبت در امان نباشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
چون کرد پیشآهنگ را در زیر محمل ساربان
بر پشت پیشآهنگ شد از خیمه شمع کاروان
آن چون مه ناکاسته چون گلبن پیراسته
همچون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان
صافی تن او نسترن بویا بر او یاسمن
[...]
داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان
از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان
لا تحترق منی الجنان
لا تبل نفسی بالهوان
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم میرسد طبل رحیل از آسمان
نک ساربان برخاسته قطّارها آراسته
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان
این بانگها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.