من که در کوی غم عشق تو سرگردانم
سخن صبر و خرد باد هوا می دانم
ناصحا عیب مکن گرچه نظر بازم ورند
چون ز تقدیر قضای ازلی زین سانم
سرو سامان مطلب از من دیوانه دگر
زانکه سرمست می عشقم و بی سامانم
هم مگر پیر خرابات نماید مددی
تا که مشکل بمی صاف شود آسانم
نظر پاک و صفا بین که نقوش دو جهان
همه از صفحه روی تو روان میخوانم
حسن رخسار تو چون گشت عیان از رخ خوب
من ز روی همه خوبان برخت حیرانم
گرچه با شاهد و می عهد اسیری است درست
آه اگر آن بت رعنا شکند پیمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید. او در کوی عشق سرگردان است و با وجود درد و غم، صبر و عقل را نادیده میگیرد. شاعر از نصیحتکنندهها میخواهد که او را سرزنش نکنند، چرا که این سرنوشت ازلی اوست. او به خاطر عشقش احساس دیوانگی میکند و به کمک نیاز دارد تا مشکلاتش حل شود. شاعر به زیبایی معشوق اشاره کرده و میگوید که همه زیباییهای جهان از چهره او الهام گرفتهاند. همچنین، او در مورد وفاداری به معشوق و ترس از شکستن پیمان عشق صحبت میکند.
هوش مصنوعی: من در کوی عشق تو، به خاطر غم و اندوه سرگردان هستم و دیگر هیچ چیزی جز صبر و خرد را بیفایده میدانم.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگران، عیبجویی نکنید حتی اگر به چشمتان بیاید، چرا که من به دلیل تقدیر ازلی چنین سرنوشتی دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و حال خوشی که دارم، دیگر نمیتوانم به سامان و نظم فکر کنم. دیوانهام و این سرمستی باعث شده که از هرگونه سامان و ترتیب بیخبر باشم.
هوش مصنوعی: شاید آن ریشسفید راهنما کمک کند تا مشکلاتم به راحتی حل شوند و زندگیام آسانتر شود.
هوش مصنوعی: به نگاه خالص و بیآلایشت توجه کن، که طرحها و اشکال دو جهان همه از چهره تو جلوهگر میشوند و من این را با صدای دلنشین میخوانم.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو که نمایان شد، من از روی زیبایی خودم، از دیدن تو و دیگران به شدت متعجب شدم.
هوش مصنوعی: اگرچه در اسارت عشق و معشوقهام قرار دارم، اما اگر آن معشوق زیبا وعدهاش را بشکند، دل من به شدت شکسته خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
آتشین آب و گلین رطل کند درمانم
دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا
گر دهد جام زرم دست بر او افشانم
منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می
[...]
آن نه روی است که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
[...]
جان برای تو که هم دردی و هم درمانم
سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم
با تو چون قامت تو از دگران آزادم
بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم
لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم
[...]
ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم
که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم
تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد
کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم
تو طبیب دل پردرد من خسته دلی
[...]
فقر میگفت که: من خسرو جاویدانم
شاه میگفت که: من سایهٔ آن سلطانم
فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر
شاه میگفت: من اینجا قمری پنهانم
فقر میگفت که: بسیار تکبر مپسند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.