من که پیوسته بروی تو چنین حیرانم
صفت حسن تو چون گویم و کی بتوانم
حیرت عشق مرا بیخبر از من دارد
من بدین حال کجا حال دگر میدانم
عاشقان گر بره عشق نهادند قدم
من درین ره بهوای تو بسرگردانم
زاهدا پیش تو گر عیب نماید رندی
من بصدق دل و جان خاک ره رندانم
نیست مارا نفسی بی رخ تو صبرو قرار
من بدین شوق چه موقوف قیامت مانم
گرستانم ز لب لعل تو داد دل خود
چون خضر زنده جاوید بماند جانم
(چه شوی رنجه اسیری بمداوای دلم)
(غیر دردش چو نسازد بجهان درمانم)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حیرت از زیبایی معشوق است. شاعر درگیر شگفتی و عشق است و بیان میکند که چگونه نمیتواند وصف زیبایی معشوق را به درستی بیان کند. عشق او به حدی عمیق است که به طور کامل در دنیای عشق غرق شده و از خود بیخبر است. او عاشقانه و با صدق در پی معشوق است و حتی اگر دیگران عیوب او را نشان دهند، او همچنان به عشق و رندان راه افتخار میکند. همچنین، او بدون وجود معشوقش آرامش و صبری ندارد و از درد دلش به شدت رنج میبرد، به طوری که هیچ درمانی جز عشق معشوق برایش موثر نیست.
هوش مصنوعی: من همیشه در برابر زیبایی تو شگفتزده و متحیرم؛ چطور میتوانم دربارهی صفات و زیباییات صحبت کنم و اصلاً کی میتوانم این کار را انجام دهم؟
هوش مصنوعی: عشق من را به شدت حیرتزده کرده است به طوری که فراموش کردهام خودم چه حالی دارم و نمیدانم در این وضعیت چگونه باید باشم.
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی که قدم در مسیر عشق میگذارند، من هم در این راه به خاطر تو سرگردان و آوارهام.
هوش مصنوعی: ای زاهد، اگر در پیش تو عیبهای من نمایان شود، بدان که من با تمام دل و جان، خود را فدای رندان و اهل عشق کردهام.
هوش مصنوعی: بدون روی تو، هیچ آرامش و صبری ندارم و این شور و شوق من به تو باعث شده که حتی روز قیامت هم منتظر بمانم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر لبهای زیبای تو شاداب و زنده است، مانند خضر که جاودانه میماند.
هوش مصنوعی: چرا باید خود را رنجیده کنم و دلم را درمان کنم، وقتی هیچ چیزی جز درد او نمیتواند مرا تسکین دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
آتشین آب و گلین رطل کند درمانم
دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا
گر دهد جام زرم دست بر او افشانم
منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می
[...]
آن نه روی است که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
[...]
جان برای تو که هم دردی و هم درمانم
سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم
با تو چون قامت تو از دگران آزادم
بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم
لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم
[...]
ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم
که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم
تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد
کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم
تو طبیب دل پردرد من خسته دلی
[...]
فقر میگفت که: من خسرو جاویدانم
شاه میگفت که: من سایهٔ آن سلطانم
فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر
شاه میگفت: من اینجا قمری پنهانم
فقر میگفت که: بسیار تکبر مپسند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.