ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام
شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان
چون در هوای لامکان من سالها پرّیدهام
موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چون که من
امروز حسن او عیان از دیده جان دیدهام
زان پیشتر کین جان ما پیوند با صورت کند
در ملک معنی عمرها با یار خود گردیدهام
در کوی فقر و نیستی تا جان ما مأوا گرفت
از هستی و وز نام و ننگ دامن به کل درچیدهام
تا پرده پندار ما از طلعت او دور شد
در تاب حسن روی او شیدایی و شوریدهام
من عاشق دیوانه در ملک عشق افسانه
همچو(ن) اسیری در جهان عمریست تا نشنیدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق یک عاشق است که در سرزمین عشق سرگردان و شیدا شده است. او اظهار میکند که عاشق معشوقی است که تمام وجودش را تسخیر کرده و به همین خاطر از دنیای مادی فاصله گرفته است. شاعر به عشقش و حالتی دیوانهوار که از زیبایی معشوقش پیدا کرده، اشاره میکند و میگوید که در جستجوی او سالها پرواز کرده و در کوی فقر و نیستی پیر شده است. او به پیوند عمیق روحی با معشوق اشاره دارد و از کنار گذاشتن نام و ننگ دنیوی سخن میگوید. در نهایت، این عاشق خود را همچون اسیری میبیند که در دنیای عشق زندگی میکند و از همه چیز جز عشقش بیخبر است.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، من به عشق و جنون دچار شدهام و دل و جانم را به خاطر محبت آن محبوب ستمگر تسخیر کردهام.
هوش مصنوعی: من پرندهای از جنس سلطان هستم، پس چرا باید در جایی معمولی و معمولی زندگی کنم؟ من سالهاست که در هوای سرزمینی بیحد و مرز پرواز کردهام.
هوش مصنوعی: امروز زیبایی او را با جان خود به وضوح دیدهام، پس نمیدانم که فردا چه زمانی برای دیدنش آماده خواهم شد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جان ما با بدن پیوند بخورد، در سرزمین معنا سالها با یارم زندگی کردهام.
هوش مصنوعی: در محلهای که فقر و نداشتن حاکم است، زندگیام را کنار گذاشتهام و از دنیای مادی و نام و شهرت خود دور شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی که از خیالات و تصورات خودم درباره زیبایی او فاصله گرفتم، در زیبایی چهرهاش دچار شیدایی و آشفتگی شدم.
هوش مصنوعی: من عاشق دیوانهام که در دنیای عشق داستانها و رموز زیادی دارد، مانند یک اسیر که در جهان زندگی میکند و سالهاست که به گفتهها و داستانهای عشق گوش ندادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
[...]
من گرد مستان بارها، چون جام مِی گردیدهام
جز لعل دلبر حاصلی، بی حاصلم گر دیدهام
سودای چشم خویش را، حالی ز سر بیرون کنم
از عکس نور روی تو خالی شود گردیدهام
جانم نگنجد در جهان، تا تو نپنداری که من
[...]
گرد زمین و آسمان من سالها گردیدهام
روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر دیدهام
تا دل به عشقت بستهام از قید هستی رستهام
چون با غمت پیوستهام از خویشتن ببریدهام
در خارزار آب و گل چون غنچه گشتم تنگدل
[...]
نشنیدهام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیدهام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیدهام
شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیدهام
روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
[...]
باشاخهها اخضر شدم با لالهها احمر شدم
با باغبانان در چمن من سالها گل چیدهام
با باد دوران کردهام، در دهر سیران کردهام
با ابر باران گشتهام در کوهها باریدهام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.