گنجور

 
اسیری لاهیجی

عاشقان تا در میان زنار عشقت بسته‌اند

همچو ترسایان ز قید کفر و دین وارسته‌اند

چشم جان تا بر جمال روی تو واکرده‌اند

خانه دل را به روی غیر درها بسته‌اند

از خود و جمله جهان یکبارگی ببریده‌اند

تا به درد و سوز عشقت جان و دل پیوسته‌اند

در طلبکاری میان تا بسته‌اند اهل طریق

در مقام جست‌و‌جو یک دم ز پا ننشسته‌اند

طاقت تاب جمالت چون نیاوردند خلق

خویش را در پیچ زلف از هول جان وابسته‌اند

مردم آلوده نتوانند ره بردن به دوست

پاکبازان در حریم وصل تو شایسته‌اند

فی‌المثل در گلشن دنیا اسیری زاهدان

خار و خاشا کند و عشاق جهان گلدسته‌اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode