حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد
در جلوه جمال تو رویت نهان شد
آراست یار جلوه نام و نشان بخود
ناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد
آئینه خواست یار که بیند جمال خویش
مرآت حسن دوست تمامی جهان شد
مهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
لیکن تمام حسن بانسان عیان شد
پیش از ظهور بود منزه ز جسم و جان
ظاهر چو گشت عین همه جسم و جان شد
معشوق و عاشق آینه عشق بوده اند
جز عشق نیست این که هم این و هم آن شد
در بزم وصل دوست اسیری چو راه یافت
در ملک عشق بین که چه صاحب قران شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد
گو شو از آن هر که شود، گر مرا نشد
خورشید من خیال تو از من گهی نرفت
مانند سایه ای که ز مردم جدا نشد
روزی صبا نرفت به کویت که هردمی
[...]
یک دل ز ناوک مژه او رها نشد
این تیر کج ز هیچ شکاری خطا نشد
تسکین نداد گریه ما را شب وصال
از سنگ سرمه آب روان بی صدا نشد
ما را به بوریای گران جان چه نسبت است
[...]
هرگز مرا به کعبه ز دیر التجا نشد
یک حاجتم نماند که آنجا روا نشد
بختم فریب جلوه نیکاختری نخورد
فرقم زبون سایه بال هما نشد
در حیرت از شکستگی شیشه دلم
[...]
بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد
تا بر نخاست از سر زر، غنچه وا نشد
ای روزگار از تو به غیر از جفا نشد
کامی روا نکردی و کامت روا نشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.