گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد
گو شو از آن هر که شود، گر مرا نشد
خورشید من خیال تو از من گهی نرفت
مانند سایه ای که ز مردم جدا نشد
روزی صبا نرفت به کویت که هردمی
صد جان پاک همره باد صبا نشد
پرسی مرا که از چه چنین مبتلا شدی؟
آن کیست کو بدین ترا مبتلا نشد؟
بسیار داشتم دل آباد را خراب
مانا رها شود تپش من، رها نشد
در گردن من، آن همه خونها که می کند
خونریز ما که هیچ خدنگش خطا نشد
دی گرم راند رخش بسی دیده خاک گشت
بدبختیم که چشم منش زیر پا نشد
کردم میان خون جگر آشنا بسی
کان آشنای خون دلم آشنا نشد
چشم وصال نیست در این چون رضای دوست
شک خدا که حاجت خسرو روا نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جدایی است. شاعر از احساس دلتنگی و عذاب ناشی از دوری صحبت میکند و میگوید که عشقش مانند سایهای است که هرگز از او جدا نمیشود. او همچنین به تأثیرات دردناکی که عشق در زندگیاش گذاشته اشاره کرده و بیان میکند که حتی در روزهای سخت، همچنان افکارش درگیر معشوق است. شاعر ناامیدی و حسرت را برمیشمارد و به دنبال پاسخ به این پرسش است که چرا به این حال گرفتار شده، در حالی که عشقش هنوز به او پاسخ نمیدهد. در نهایت، او به نبود وصال و تحقق آرزوها اشاره میکند و حسرتبار میگوید که خواستههایش برآورده نشده است.
هوش مصنوعی: گفتی که قلبت مال من شده و از من جدا نمیشود؛ پس اگر کسی به تو وابسته شود، من هم باید همچنان وابسته بمانم.
هوش مصنوعی: خورشید من، فکر تو هیچوقت از من دور نشد، مثل سایهای که همیشه از انسان جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: روزی نسیم صبح به دیارت نرفت، و این باعث شد که هر لحظه هزاران روح پاک نتوانند به همراه آن نسیم بیایند.
هوش مصنوعی: از من پرسیدی که چرا اینقدر دچار درد و رنج شدهام؟ اما آیا کسی هست که از این مشکلات و سختیها نرود و دچار نشود؟
هوش مصنوعی: من بارها و بارها قلب شاداب و سرزندهای داشتهام که به خاطر عشق و دلبستگی خراب شده است، ولی با این حال، این تپش و احساسات من هرگز رها نشده است.
هوش مصنوعی: در گردن من، خونهای زیادی ریخته شده است، اما حتی یک تیر هم از دست ما خطا نرفته است.
هوش مصنوعی: قافلهای از روزگار خوشیها رد شد و من در کمال ناچیزی و بیهویتی باقی ماندم؛ افسوس که قدر خودم را ندانستم و اجازه دادم آن لحظات زیبا از دست برود.
هوش مصنوعی: من در دل خود غم و دردی فراوان دارم، اما با وجود این همه احساس، هیچکس حتی آن کسی که باید نزدیکترین آشنا باشد، از دردهای دل من باخبر نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در حال حاضر شرایطی برای دیدار محبوب وجود ندارد و با وجود میل و خواستهای که وجود دارد، خداوند خواستهای را که فرد مورد علاقهاش دارد برآورده نکرده است. به طور کلی میتوان گفت که در این وضعیت، نتوانستن به خواستهها و آرزوها باعث ایجاد تردید و ناامیدی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد
در جلوه جمال تو رویت نهان شد
آراست یار جلوه نام و نشان بخود
ناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد
آئینه خواست یار که بیند جمال خویش
[...]
یک دل ز ناوک مژه او رها نشد
این تیر کج ز هیچ شکاری خطا نشد
تسکین نداد گریه ما را شب وصال
از سنگ سرمه آب روان بی صدا نشد
ما را به بوریای گران جان چه نسبت است
[...]
هرگز مرا به کعبه ز دیر التجا نشد
یک حاجتم نماند که آنجا روا نشد
بختم فریب جلوه نیکاختری نخورد
فرقم زبون سایه بال هما نشد
در حیرت از شکستگی شیشه دلم
[...]
بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد
تا بر نخاست از سر زر، غنچه وا نشد
ای روزگار از تو به غیر از جفا نشد
کامی روا نکردی و کامت روا نشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.