گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

یارم چو ز رخ نقاب بگشود

اسرار دو کون فاش بنمود

یار است عیان بصورت کون

این نقش جهان نمود بی بود

شد نقش دوئی خیال احول

چون غیر یکی نبود موجود

از ما نظری بوام بستان

وانگاه نگر بروی مقصود

هر ذره که در جهان هستی است

آئینه مهر روی او بود

مائی و توئی به اوست پیدا

پیوسته بهم شد آتش و دود

بگذر ز خود و بجو خدا را

زنهار مجو زیان بی سود

دارد خبری ز سوز عشقش

این ناله چنگ و بربط و عود

در بزم وصال او اسیری

از خویش فنا شد و بیاسود

 
sunny dark_mode