یارم چو ز رخ نقاب بگشود
اسرار دو کون فاش بنمود
یار است عیان بصورت کون
این نقش جهان نمود بی بود
شد نقش دوئی خیال احول
چون غیر یکی نبود موجود
از ما نظری بوام بستان
وانگاه نگر بروی مقصود
هر ذره که در جهان هستی است
آئینه مهر روی او بود
مائی و توئی به اوست پیدا
پیوسته بهم شد آتش و دود
بگذر ز خود و بجو خدا را
زنهار مجو زیان بی سود
دارد خبری ز سوز عشقش
این ناله چنگ و بربط و عود
در بزم وصال او اسیری
از خویش فنا شد و بیاسود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاه ز نقدها که باشد
در کیسهٔ صبح و شام موجود
در کیسهٔ عمر انوری نیست
الا نفسی سه چار معدود
وان نیز به بند و مهر او نیست
[...]
چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود
عشق از پس پرده روی بنمود
کردم چو نگاه، روی من بود
پیش رخ خویش سجده کردم
آن لحظه که او جمال بنمود
خود را به کنار در کشیدم
[...]
دیر آمدهای سفر مکن زود
ای مایه هر مراد و هر سود
ای ز آتش عزم رفتن تو
از بینیها برآمده دود
هر عود تلف شود ز آتش
[...]
هرلحظه به سر درآیدم دود
فریاد و جزع نمیکند سود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.