چون جمال دوست خود را جلوه داد
شورشی در جان مشتاقان فتاد
پر ز غوغا گشت آفاق جهان
تا که یاراز خانه پا بیرون نهاد
صد قیامت هر زمان شد آشکار
تا جمالش پرده از رخ برگشاد
حسن او در پرده چون خود را نمود
گشت ذرات جهان مست وداد
تا نقاب زلف از رخ برگرفت
جان عاشق گشت واصل بامراد
مابزلفش سرفرازی میکنیم
سایه اواز سرما کم مباد
با غم عشق و گدائی جان ما
سر فرو نارد بتاج کیقباد
دل بیاد روی جانان خرم است
با خیال وصل او جان است شاد
دایما جان اسیری در جهان
از غم عشق رخ او شادباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیبایی دوست (معشوق) صحبت میکند. زمانی که معشوق زیبایی خود را نشان داد، شور و شوقی در دل عاشقان بهوجود آمد و دنیا پر از سر و صدا شد. با خروج یار از خانه، زیبایی او بر همه آشکار گردید. جمال او تمام ذرات عالم را به حالت مستی رسانید و عشق به او از هر گوشهای به چشم میخورد. شعرا به زیبایی زلف و رخ معشوق خود اشاره میکنند و میگویند که حتی با وجود غم عشق، دلشان شاد و خرم است و پیوسته به یاد او هستند. در نهایت، علاوه بر دردهای عشق، وجود معشوق برایشان شادی و سرور میآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی معشوق خود را به نمایش گذاشت، شور و شوقی در دل عاشقان بوجود آمد.
هوش مصنوعی: جهان به شدت پر از هیاهو و سر و صدای فراوان شد، زمانی که محبوب از خانه خارج شد.
هوش مصنوعی: هر زمان که جلوهای از زیبایی او نمایان میشود، همچون قیامتهای فراوانی در نمایش است.
هوش مصنوعی: زیبایی او وقتی که خود را نشان داد، باعث شد که تمام موجودات جهان در مستی و شگفتی فرو بروند.
هوش مصنوعی: هنگامی که پرچین مو از چهره کنار رفت، جان عاشق به آرزویش رسید و به مقصودش دست یافت.
هوش مصنوعی: ما با زیبایی و افسون او افتخار میکنیم و امیدواریم که سایهاش همیشه بالای سر ما باشد و از سردی دور بمانیم.
هوش مصنوعی: با اندوه عشق و فقر، جان ما زیر بار فشار نمیرود، حتی اگر تاج کیقباد بر سر ما باشد.
هوش مصنوعی: دل که به یاد محبوبش است، شاد و سرزنده است و با خیال وصال او، جان به زندگی میآید.
هوش مصنوعی: همیشه جانم در بند غم عشق اوست، اما روح من خوشحال و شاداب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن زن از دکان فرود آمد چو باد
پس فلرزنگش به دست اندر نهاد
تا جهان باشد ملک مسعودی باد
کاین جهان گشت از ملک مسعود شاد
در زمانه دیده رادی ندید
هیچگه همچون ملک مسعود راد
که بهمت چون ملک مسعود چرخ
[...]
خادم سرگشته در راه ایستاد
تا به نزدیک ایاز آمد چو باد
آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا به باطل گوش و بینی باد داد
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هر کسی را هر چه لایق بود داد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.