گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست

بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست

سری که پیر میکده میگفت با عقل

در خانقاه و مدرسه رمزی ازآن کجاست

اسرار عشق حل چو نگردد ز درس علم

کو راه دیر و صحبت پیر مغان کجاست

در وصل او چو کس نرسد از ره نشان

کو سالک طریق ره بی نشان کجاست

از شید و زرق و زهد ریائی شدم ملول

ای پیر می فروش می ارغوان کجاست

گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست

آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست

ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار

داری خبر بگوی که صاحب عیان کجاست