دینم ببرد آن بت و گوید که جان کجاست
ناصح که کرد منع دلم، این زمان کجاست
گفتی که جای یار مکن جز درون جان
ما فرق تا قدم همه یاریم، جان کجاست
چون شمع مردم از غم و اکنون که با توام
خواهم که شرح غم دهم، اما زبان کجاست
هجرم امان نداد که میرم پای تو
جایی که مرگ تیغ برآرد، امان کجاست
هشیار را عنان صبوری بکف بود
دل مست اوست، در کف مستان عنان کجاست
گر بهر کعبه از در او میروی مرو
بنشین که کعبه یی به ازین آستان کجاست
اهلی مگو که ماهر خان را وفا نماند
اول تو خود بگو که وفادار جهان کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر از معشوق خود میپرسد که حالش چگونه است و در جستجوی معنای وجود و عشق است. او به ناامیدی از دستدادن معشوق اشاره میکند و درد و غم خود را به تصویر میکشد. شاعر به بحثی درباره وفاداری و جایگاه روح حقیقت پرداخته و بهنوعی رابطهی عمیق میان عاشق و معشوق را مورد بحث قرار میدهد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در هر جایی، وفاداری و عشق واقعی ارزش بیشتری نسبت به مکانهای مقدس دارد.
هوش مصنوعی: عشق و شیفتگیام مرا از راه خود دور کرده و میپرسد که روح و جانم کجاست. اما مشاور و نصیحتگری که مانع ورود عشق به دلم شد، اکنون کجاست؟
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر یار را در دل ما جا ندهی، هیچ تفاوتی ندارد که کجا هست. حالا باید بگویی که آن جان که باید در دل یار باشد، کجاست؟
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که از غم میسوزد و حالا که در کنار تو هستم، میخواهم غم خود را بازگو کنم، اما نمیدانم از کجا شروع کنم.
هوش مصنوعی: فراق و دوری از تو به من اجازه نمیدهد که به جایی بروم و در کنار تو باشم، جایی که حتی مرگ هم نمیتواند ما را از هم جدا کند. در این میان، من در جستجوی امنیت و آرامش هستم.
هوش مصنوعی: انسان هشیار و عاقل میتواند صبر و شکیبایی خود را کنترل کند، اما دل مست و عاشق در کنترل خود نیست و نمیتواند به سادگی آن را مهار کند.
هوش مصنوعی: اگر برای رفتن به کعبه از در این آستان خارج میشوی، نرو! بهتر است اینجا بنشینی چون آستانی در اینجا وجود دارد که از کعبه هم برتر است.
هوش مصنوعی: اهلی، نگو که ماهر خان وفا ندارد. ابتدا خودت بگو که در این جهان، وفادار واقعی کجاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل نه سنگ خاره ای! آخر فغان کجاست؟
وی دیده گر نسوختی اشگ روان کجاست؟
ای جان خسته! آن نفس نیم سرد کو؟
وان ناله ها که اید ازو بوی جان کجاست؟
ای صبر سر گرفته! اگر زنده ای هنوز
[...]
ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست
وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید
کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست
تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست
[...]
ای دل نه سنگ خارهای آخر فغان کجاست؟
وی شوخ دیده چشم سرشک روان کجاست؟
در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟
یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟
در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم
داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟
در صومعه چو جرعه ای از درد درد نیست
[...]
روی تو ظاهرست بعالم نهان کجاست
گر او نهان بود بجهان خود عیان کجاست
عالم شدست مظهر حسن و جمال تو
ای جان بگو چه مظهر و ظاهر جهان کجاست
در هر لباس حسن تو هر لحظه رو نمود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.