دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست
بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست
سری که پیر میکده میگفت با عقل
در خانقاه و مدرسه رمزی ازآن کجاست
اسرار عشق حل چو نگردد ز درس علم
کو راه دیر و صحبت پیر مغان کجاست
در وصل او چو کس نرسد از ره نشان
کو سالک طریق ره بی نشان کجاست
از شید و زرق و زهد ریائی شدم ملول
ای پیر می فروش می ارغوان کجاست
گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست
آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست
ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار
داری خبر بگوی که صاحب عیان کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی و جستجوی عشق و حقیقت میپردازد. شاعر از داغ عشق و عدم وجود سوز و درد در دل میگوید و میپرسد نشانهی عشق کجاست. او از عقل و علم در مقابل اسرار عشق سخن میگوید و به دنبال راهی میگردد که منتهی به دیدار معشوق شود. همچنین او از ناامیدیاش نسبت به زهد و ریا سخن میگوید و میپرسد که اگر هیچ نشانی از وصال و دیدار دوست نیست، پس آن درد و اندوه جدایی کجاست. در انتها، شاعر از جستجوی حقیقت و وجود صاحبنظران در این باره سوال میکند.
بهطور کلی، این شعر تجسدی از longing (اشتیاق) و جستجوی عمیق در مسیر عشق و حقیقت است.
هوش مصنوعی: دلهایی که تجربه عشق و دلسوزی را ندارند، نشانهای ندارند. در جهانی که کسی از سوختن و درد جان رنج نمیبرد، چگونه میتوان یافت؟
هوش مصنوعی: سری که در زندگی و تجربههای خود به مرحلهای از پختگی و فهم عمیق رسیده است، به همان اندازه که میتواند در خانقاه و مدرسه درباره مسائل عقلی صحبت کند، به نوعی از شناخت و رمزی خاص نیز اشاره دارد که تنها با تجربه و گذراندن روزگار به دست میآید.
هوش مصنوعی: اگر رازهای عشق با علم و دانش حل نشود، پس کجا میتوان به دنبال راهی برای رسیدن به فهم و تجربه عشق در محفل دلسوختگان و همراهی با افراد باتجربه بود؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در ارتباط با او به نشانی دست نیابد، پس آن مسافر در مسیر بینشان کجاست؟
هوش مصنوعی: از تجملات و ظواهر فریبنده به ستوه آمدهام، ای پیر میفروش، می ارغوانی کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر در پیوند و خوشبختی دیدار دوست نباشد، آن احساس سوز و عذاب و شکایت و ناله کجاست؟
هوش مصنوعی: کسی که در هنر سخن گفتن ماهر است، از اسیران خبر نمیدهد. به من بگو که کجای بیداری و حقیقت را میتوان یافت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل نه سنگ خاره ای! آخر فغان کجاست؟
وی دیده گر نسوختی اشگ روان کجاست؟
ای جان خسته! آن نفس نیم سرد کو؟
وان ناله ها که اید ازو بوی جان کجاست؟
ای صبر سر گرفته! اگر زنده ای هنوز
[...]
ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست
وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید
کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست
تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست
[...]
ای دل نه سنگ خارهای آخر فغان کجاست؟
وی شوخ دیده چشم سرشک روان کجاست؟
در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟
یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟
در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم
داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟
در صومعه چو جرعه ای از درد درد نیست
[...]
دینم ببرد آن بت و گوید که جان کجاست
ناصح که کرد منع دلم، این زمان کجاست
گفتی که جای یار مکن جز درون جان
ما فرق تا قدم همه یاریم، جان کجاست
چون شمع مردم از غم و اکنون که با توام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.