گنجور

 
اسیری لاهیجی

ای بیخبر از حالت رندان خرابات

زین می نچشیدی که شدی سوی مناجات

گر نوش کنی جرعه زین جام مصفا

آنگاه شوی صوفی صافی ز کدورات

تا چند خوری غصه باغ و رز وانگور

می نوش که تاباز رهی زین همه آفات

زین باده اگر مست شوی هر دو جهان را

محکوم تو سازند زهی لطف و عنایات

در گوشه میخانه اگر جای دهندت

زنهار مشو در پی تحصیل مقامات

زان باده طلب کن که از و موسی عمران

نوشید و چنان بیخبر افتاد بمیقات

می نوش اگر میطلبی خارق عادت

تا مست نگردی چه زنی دم زکرامات

تا مست ازین می نشوی وانشناسی

اسرار دل اهل دل از شطح وز طامات

نوشیدن می از کف ساقی سقاهم

در پیش اسیری است به از جمله عبادات