بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست
ز بند دام تو جستن نه سرسری کارست
ز مهر روی تو ذرات کون در رقصند
جهان ز تابش حسن تو غرق انوارست
درون پرده کثرت جمال وحدت دوست
کسی معاینه بیند که مرد اسرار است
یکیست عاشق و معشوق پیش اهل یقین
دوئی گمان کج احولی و پندار است
سپاه عشق سراسر گرفت ملک وجود
خرد ز دست تظلم بجان بزنهارست
بمکر و عربده چشم تو ریخت خون جهان
ببین که چشم معربد چه شوخ و عیارست
جهان ز باده لعل تو مست و بیخبرند
کجاست آنکه بدور لب تو هشیارست
چه غم ز سرزنش دشمن و ز طعن رقیب
بما اگر ز سر مهر یارما یارست
همه جهان چو اسیری بدور رخسارت
بگرد نقطه خال تو همچو پرگارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.