گنجور

 
اسیری لاهیجی

بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست

ز بند دام تو جستن نه سرسری کارست

ز مهر روی تو ذرات کون در رقصند

جهان ز تابش حسن تو غرق انوارست

درون پرده کثرت جمال وحدت دوست

کسی معاینه بیند که مرد اسرار است

یکیست عاشق و معشوق پیش اهل یقین

دوئی گمان کج احولی و پندار است

سپاه عشق سراسر گرفت ملک وجود

خرد ز دست تظلم بجان بزنهارست

بمکر و عربده چشم تو ریخت خون جهان

ببین که چشم معربد چه شوخ و عیارست

جهان ز باده لعل تو مست و بیخبرند

کجاست آنکه بدور لب تو هشیارست

چه غم ز سرزنش دشمن و ز طعن رقیب

بما اگر ز سر مهر یارما یارست

همه جهان چو اسیری بدور رخسارت

بگرد نقطه خال تو همچو پرگارست

 
 
 
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه