گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دوش خوردم از می وحدت سحر پیمانه‌ای

آشنا دیدم به خود زآن نشئهٔ هر بیگانه‌ای

ذکر تسبیح ملک در گوش من افسانه بود

اندر آن مستی که بودم نعره مستانه‌ای

پای بر فرق سلاطین می‌نهادم از شعف

تا به دریوزه گرفتم جامی از میخانه‌ای

این دبستان را ادیب آیا که باشد کز شرف

حکمت آموزد به لقمان از جنون دیوانه‌ای

داشتم فرمان آزادی به کف از هردو کون

در گدایی داشتم بس منصب شاهانه‌ای

عار بود از خلعت دیبای سلطانی مرا

راست بودی بر تنم چون کسوت رندانه‌ای

شمع رخسار که یارب در تجلی بود دوش

کآمدی از مهر و ماه انجمش پروانه‌ای

پرده‌دارم بود ماه و هندوی بامم زحل

داشتم بالاتر از قصر زحل چون خانه‌ای

یک جهان جان بودم و یک عالم از روح روان

زآن که بودم جان نثار شاهد جانانه‌ای

منت بی‌جا ز غواصان عمان کی برم

من به خاک میکده تا جسته‌ام دردانه‌ای

این ثمرها از کجا آشفته چون نبود عمل

من که جز حب علی در دل نکشتم دانه‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه‌ای

گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه‌ای

گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟

[...]

سنایی

گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای

ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

[...]

عبدالقادر گیلانی

من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانه‌ای

آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانه‌ای

هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت

هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانه‌ای

ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد

[...]

ادیب صابر

ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای

خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای

افتخار خاندان جد خویشی در نسب

کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای

آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو

[...]

عطار

شعله زد شمع جمال او ز دولتخانه‌ای

گشت در هر دو جهان هر ذره‌ای پروانه‌ای

ای عجب هر شعله‌ای از آفتاب روی او

گشتت زنجیری و در هر حلقه‌ای دیوانه‌ای

هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه