گر بختا و چین برد باد شمیم موی تو
نافه بناف آهوان خون کند آرزوی تو
تا که بار مغان برد باد بباغ بوی تو
هر سحر از شرف نهد پای بخاک کوی تو
خامه زرشک بشکند در کف نقشبند چین
گر بنمایدش کسی نسخه روی و موی تو
بگذرد ارز کوی تو از پس مرگ بنگرم
گیرد زندگی زسر قالب من زبوی تو
بلبل اگر حدیث گل گوید در بهار و بس
گشت تمام عمر من صرف بگفتگوی تو
روی ترش مکن که من دانمت آنشکر لبی
چاشنی سخن کند چاره تند خوی تو
سوی بهشت و حور او میل نمیکند دیگر
هر که چو من ببرد ره حور وشا بسوی تو
هر دم آشفته ام کند طره و زلف دلبری
لیک نه آن چنانکه شد شیفته دل زموی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و زیبایی معشوق است. شاعر از بوی موی معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید و بیان میکند که حتی در مرگ، یاد معشوق با او خواهد بود. وصف زیباییهای معشوق و عشق شدید او بر زندگیاش چیره شده و او را در هر لحظه آشفته میکند. شاعر به نوعی با بکارگیری تصاویری از بهشت و حور، نشان میدهد که عشق به معشوق را بالاتر از هر زیبایی دیگر میداند. در این شعر، تنوع احساسات و افکار عاشقانه به خوبی مشهود است.
هوش مصنوعی: اگر بخت و سرنوشت با من یاری کند و نسیم موی تو را به من برساند، آنگاه دلباختهام به آرزوی تو و عشق تو جوانه میزند.
هوش مصنوعی: هر صبح، نسیم خوش بوی تو را به باغ میآورد و این عطر، بر شرف و مقام تو قدم میگذارد و بر خاک کوی تو مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر کسی تصویر و زیبایی تو را به نقاشی بکشاند، قلم چون زرشکی در دست هنرمند، به شگفتی درمیآید و میشکند.
هوش مصنوعی: پس از مرگم، اگر از محلهات بگذرم، زندگیام را دوباره از سر میگیرم و وجودم پر از عطر تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بلبل در بهار از گل بگوید، تمام عمر من صرف صحبت با تو شده است.
هوش مصنوعی: از خودت چهرهای ترش نشان نده، چون میدانم که لبهای شیرین تو چگونه سخن میگویند و میتوانند تندخویی تو را آرام کنند.
هوش مصنوعی: کسی که مانند من به سمت تو حرکت کند، دیگر به سوی بهشت و حوریها تمایل ندارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه با زیبایی و خمیدگی موهای محبوبم آشفته و بیقرار میشوم، اما نه به اندازهای که دل به عشق تو بسپارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
[...]
گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو
باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو
بود دلم ز غصه خون شوق تو برد ازو سکون
همدم اشک لاله گون روی نهاد سوی تو
گه به من گدا خوشی گاه ز من جدا خوشی
[...]
ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
[...]
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
[...]
همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو
جذبه شوقم آورد، رقصکنان به کوی تو
با همه کس ز بیخودی، عشق ترا بیان کنم
گر دهد اضطراب دل، فرصت گفتوگوی تو
بر تو و بر وفای تو، دل چه نهم که هر زمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.