گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خیز ای صوفی سالوس وز میخانه برو

دامنت تا نشد آلوده از این خانه برو

زرق و طامات در اینجا نخرد کس برخیز

تا که گفتت که زمسجد سوی میخانه برو

سعی در ریختن خون صراحی چکنی

بگذر از سر خون خود و رندانه برو

آشنایان طریقت زخودی بیخبرند

خودشناسی چو تو در سلسله بیگانه برو

ساکن میکده افسانه جنت نخرد

بر در صومعه زود از پی افسانه برو

عقل و دانائی و مستی چه بود سنگ و سبوست

تا نخوردی قدحی عاقل و فرزانه برو

بستی آشفته تو پیمان نکشی پیمانه

عهد و پیمان بشکن بر سر پیمانه برو

ران سبکروح گران سنگ بکش رطل گران

بگذر از این تن و جان بر در جانانه برو

شمع رخسار علی کرده تجلی به نجف

پر فشان و ارنی گوی چو پروانه برو