ای خسروانِ صورت رحمی به این گدایان
تا جامه خانه دارید رحمی به بیقبایان
منشان به دل رقیبان در کعبه بت نگنجد
انسان به دیده بنشان بگذر ز ناسزایان
خوردی چو خون عُشّاق مگذار کشتن غیر
بر ما رواست این کار بگذر ز ناروایان
برگ طرب بود می از نی نا بزن هی
برگ و نوا بیارید بر خیل بینوایان
از زاهدان مپرسید اسرار حقشناسی
بیگانگان چه دانند احوال آشنایان
آتشکده برافروز زآن طلعت جهانسوز
تا بر تو سجده آرند در پارس پارسایان
بر بندگان مسکین این خسروان ببخشند
یاد از خدا نیارند این خیل خودستایان
ما دردمند عشقیم درمان ما بود وصل
رحم ای طبیب آخر بر درد بیدوایان
آشفته عندلیبان بر گل همه نواسنج
ما هم به مدح حیدر گشته غزلسرایان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا بچشم رحمت بنگر به بینوایان
سلطان حسن آخر بخشای بر گدایان
بیگانه ایم با خود تا با تو آشنائیم
بیگانه وار مگذر بر کوی آشنایان
با هر که عهد بستی چون زلف خود شکستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.