گنجور

 
جهان ملک خاتون

برآ به بام و رخت همچو شمع خاور کن

ز آفتاب رخت عالمی منوّر کن

ز حلقه ی دهنت چرخ حلقه در گوشست

بیا به لطف و فصاحت جهان مسخّر کن

شبی به کلبه احزان ما درآی از لطف

دماغ جان من از لطف خود معنبر کن

تو شمع مجلس انسی به عنبر آکنده

ز وصل خویش شبستان ما معطّر کن

به دور لعل لبت آب زندگانی چیست

بگو به کوی تو بنشین و خاک بر سر کن

دلا اگر شبکی وصل دوست می طلبی

ز دیده اشک چو سیماب و روی چون زر کن

اگر تو خسرو عشقی به دور دلبر ما

مجوی جز لب شیرین و ترک شکّر کن

ز جور لشگر حسنت بیان کنم شرحی

تو شاه کشور حسنی ز بنده باور کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

ز در در آ و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز

پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن

به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان

[...]

صوفی محمد هروی

ز در درآ و شبستان ما منور کن

دماغ مجلس روحانیان معطر کن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
صائب تبریزی

دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن

ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن

مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار

تلاش صحبت آن آفتاب انور کن

مبر به کوی خرابات دردسر زنهار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیض کاشانی

ز در درا و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

ستاره شب هجران نمی‏فشاند نور

به آفتاب رخت روز ما منور کن

برون خرام و برافروز عالمی ز رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
جویای تبریزی

به سعی در طلبش راه جستجو سر کن

می دگر ز گداز نفس به ساغر کن

حدیث ریختن خونم از تو کس نشنید

از این شراب برای شگون لبی تر کن

به سینه داغ تو زان بیشتر که نیک شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه