نمیگردد سپهر الا به حکم رای درویشان
قضا و هم قدر دارند سر در پای درویشان
نشان شاهد غیبی و شمع نور لاریبی
ببین در آینه یعنی که در سیمای درویشان
اگر نه اطلس زر تار گردون را براندازی
به صد بالا بود کوتاه در بالای درویشان
الا ای شیخ کز طاعت طمع داری ز حق جنت
برو چندی بکن خدمت تو در مأوای درویشان
به میدان تجرد خرقه تن گر براندازی
بسی روح مجرد بینی از تنهای درویشان
ز ذوق شکر و قندت طبیعت رنجه خواهد شد
حلاوت گر مذاقت یافت از حلوای درویشان
بنه پروای سیم زر پدر بگذار با مادر
بود این شمهای از عشق بیپروای درویشان
اگر حق خوانی حق گویی و حق جویی ای سالک
مقام حق نبینی جز دل دانای درویشان
دوبین معنی نمیبیند به هر صورت برد سجده
که در هر بزم رقصد شاهد یکتای درویشان
حیات جاودان و قصه ظلمات بگذارد
خضر گر جرعه نوشد از کف سقای درویشان
الا ای زلف خم در خم که کارم از تو شد در هم
ببخش آشفته را سری تو از سودای درویشان
به جای جم زند تکیه به هرجا هست سلطانی
ولی تکیه نمیآرد کسی بر جای درویشان
گرت بایست سلطانی نجف را خاکبوسی کن
بیا دستی بزن بر دامن مولای درویشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان
بنه گر همتی داری سری در پای درویشان
گرت آیینهای باید که نور حق در او بینی
نبینی در همه عالم مگر سیمای درویشان
قبا بر قد سلطانان چنان زیبا نمیآید
[...]
دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان
برون شو از مکان و کون تا زیشان نشان یابی
چو در کون و مکان باشی نیابی جای درویشان
بر ایشان که بشناسند گوهرهای مردم را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.