گنجور

 
 
 
رودکی

خود غم دندان به که توانم گفتن؟

زرین گشتم برون سیمین دندان

فرخی سیستانی

سوسن داری شکفته برمه روشن

بر مه روشن شکفته داری سوسن

ماهی گر ماه درقه دارد و شمشیر

سروی گر سرو درع پوشد و جوشن

سوزن سیمین شده ست و سوزن زرین

[...]

ناصرخسرو

دیر بماندم در این سرای کهن من

تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن

خسته ازانم که شست سال فزون است

تا به شبانروزها همی بروم من

ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نیمه شب ای برق آه من شرری زن

شعله ببالا و پست و خشک و تری زن

از تو چو پروانه شمع چهره نهان کرد

جهد کن و خویش را تو بر شرری زن

تا بکی ایجان به بند جسم اسیری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه