گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مطرب چه پرده زد که زپرده برآمدیم

چون شمع بهر دادن جان باسر آمدیم

رندان وزاهدان بهم آمیخته زوجد

بی پا و سر تمام زیکدر درآمدیم

در آب آتشین می عشق جمله غرق

گوئی سمندریم که در آذر آمدیم

ما از نوای عشق و می شوق سرخوشیم

در وجد نه زساز و می و مزمر آمدیم

تا ارتفاع از قدح و می گرفته ایم

حاکم بچار ما در و هفت اختر آمدیم

ما را شکر دهد زنی خامه شعر تر

در این چمن چو بید اگر بی بر آمدیم

آشفته است و وجدی و هم مشربان خاص

با یک زبان به مدحت حیدر درآمدیم