گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مگو که شرح فراق تو را شماره نکردم

شبی نشد که کناری پر از ستاره نکردم

غریق بحر و خود مستحق طوفانم

چرا که از نم چشمان تر کناره نکردم

زچاک سینه عیان است مرغ دل بنگر

مگو که جامه جان از غم تو پاره نکردم

طبیب عشق چه خوش گفت با مریضان دوش

که گفت درد دل خوش را که چاره نکردم

نرفته لذت قربان شدن مرا از کام

دریغ و درد که جانرا فدا دوباره نکردم

هزار آیت غم دیده ام از این سودا

مگر بمصحف روی تو استخاره نکردم

چه پرسی از من بیدل که چاه یوسف کو

مگر بسیب زنخدان تو اشاره نکردم

غمم زکشته شدن نیست این غمم گشته

که از چه دردم کشتن تو را نظاره نکردم

صنم پرست نه آشفته و ندیده صمد را

بجز بمظهر حق مرتضی اشاره نکردم

مگیر خرده که زنار و سبحه بگسستم

ولیک رشته مهر و وفات پاره نکردم

زسیل اشک نشاید نشاند آتش دل را

که آب شور زدم چاره شراره نکردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode