گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بتا از غمزه کافر ربودی چون دل و دینم

بساط زهد و تقوی را همان بهتر که برچینم

دلارا ما تو چون رفتی برفت آرام و صبر از دل

بیا بنشین بدامانم مگر آرام بنشینم

چو عطاران چه حاجت رفتنم در چین پی نافه

که زیر چین هر مویت هزاران دانه برچینم

اگر تلخ است جان دادن اگر آئی دم مردن

بشیرینی دهم جان چون تو باشی شمع بالینم

میان مردم از چشمم فکنده چشم تو اما

مبادم چشمم کز مردم بچشمان جز تو بگزینم

تو که مست شرابستی گهی سرخوش بخوابستی

بیادت من همه شب همنشین ماه و پروینم

می کهنه کشی هر شب تو از خم با حریف نو

کی آری یاد از این مخمور و گوئی یار دیرینم

گرای خسرو چو فرهادم کشی از رشک شیرینت

بتلخی جان شیرین رفت و من بر یاد شیرینم

حدیث از چشمه نوش و لب کوثر مکن واعظ

که من لب تشنه یکبوسه از آن لعل نوشینم

بخوابم دوش ایزد داد حور و جنت و کوثر

بعینه کرد اثر آشفته امشب خواب دوشینم

بهشتم میکده حور است ساقی جام می کوثر

دعای پیر تا کردم فرشته گفت آمینم

چو مینا برندارم سر زپای جام تا محشر

که در جام و قدح عکس رخ دلدار می بینم

شده شکرشکن تا طوطی نطقم ادیب من

به جز مدح علی حرفی دگر کی داده تلقینم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

[...]

سیف فرغانی

مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم

ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم

شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم

اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

[...]

کمال خجندی

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم

که سیری نیست از رویت مرا چندان که می‌بینم

به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان

نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم

شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو

[...]

ناصر بخارایی

تو را ای ماه مهرافروز چندانی که می‌بینم

نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم

مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن

مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم

گریبان می‌درم چون گل به بوی سنبل زلفت

[...]

حافظ

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم

بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم

الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد

مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه