بتا از غمزه کافر ربودی چون دل و دینم
بساط زهد و تقوی را همان بهتر که برچینم
دلارا ما تو چون رفتی برفت آرام و صبر از دل
بیا بنشین بدامانم مگر آرام بنشینم
چو عطاران چه حاجت رفتنم در چین پی نافه
که زیر چین هر مویت هزاران دانه برچینم
اگر تلخ است جان دادن اگر آئی دم مردن
بشیرینی دهم جان چون تو باشی شمع بالینم
میان مردم از چشمم فکنده چشم تو اما
مبادم چشمم کز مردم بچشمان جز تو بگزینم
تو که مست شرابستی گهی سرخوش بخوابستی
بیادت من همه شب همنشین ماه و پروینم
می کهنه کشی هر شب تو از خم با حریف نو
کی آری یاد از این مخمور و گوئی یار دیرینم
گرای خسرو چو فرهادم کشی از رشک شیرینت
بتلخی جان شیرین رفت و من بر یاد شیرینم
حدیث از چشمه نوش و لب کوثر مکن واعظ
که من لب تشنه یکبوسه از آن لعل نوشینم
بخوابم دوش ایزد داد حور و جنت و کوثر
بعینه کرد اثر آشفته امشب خواب دوشینم
بهشتم میکده حور است ساقی جام می کوثر
دعای پیر تا کردم فرشته گفت آمینم
چو مینا برندارم سر زپای جام تا محشر
که در جام و قدح عکس رخ دلدار می بینم
شده شکرشکن تا طوطی نطقم ادیب من
به جز مدح علی حرفی دگر کی داده تلقینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: اشعار فوق بیانگر حالات عاشقانه و دلبستگی شاعر به معشوقی است که دل و دین او را به تسخیر خود درآورده است. شاعر از جدایی و غم حضر معشوق سخن میگوید و به زیباییهای او اشاره میکند. او از بیتابی و یکنواختی زندگی بدون معشوق شکایت دارد و اندوهش را به نمایش میگذارد. شاعر با ابراز علاقه به می و میخانه، اشاره میکند که دنیای واقعی برای او جذابیت چندانی ندارد و تنها در آغوش معشوق احساس آرامش میکند. همچنین به نوعی اعتراض به واعظان و نصایح آنها در مورد بهشت و جنت دارد و بر شوق و عشق خود تأکید میکند، در نهایت، در این عاشقپیشگی، شاعر به احساسات عمیق و ارادت خود به معشوق ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، با ناز و عشوهات دل و دین من را به دست آوردی، حالا بهتر است که از زندگی زاهدانه و پرهیزکارانهام دست بردارم و آن را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: دلا، وقتی تو رفتی، آرامش و صبر از قلب من رفتند. بیا و بر گردن من بنشین تا شاید دوباره آرامش بگیرم.
هوش مصنوعی: چه نیازی به رفتن من به چین هست؟ من زیر لبهی هر موی تو هزاران دانه از گل را میچینم.
هوش مصنوعی: اگر جان دادن برایم تلخ است، اما اگر تو در کنارم باشی، مرگ را شیرین میسازم. با وجود تو، مانند شمعی در کنارم میسوزی.
هوش مصنوعی: چشمان تو باعث شده که من از دیگران دور شوم و هیچگاه نخواهم گذاشت که به جز تو به کسی نگاه کنم.
هوش مصنوعی: تو که در حال خوشی و مستی، گاهی هم غرق خواب میشوی. من اما تمام شب به یاد تو، همنشین ماه و ستارهها هستم.
هوش مصنوعی: شبها توی میخانه، با دوستانت مشغول نوشیدن می کهنه هستی، در حالی که یاد من و روزهای خوب گذشته را فراموش کردهای. در این زمان، به یاد یار قدیمیات میافتی، در حالی که من در دل تو جا دارم.
هوش مصنوعی: اگر تو خسرو را مانند فرهاد بداری، از روی حسادت به شیرینیات، جان شیرینم رفته و من همواره به یاد شیرینم.
هوش مصنوعی: واعظ، صحبت از چشمه نوش و لب کوثر نکن، چون من فقط یک بوسه از آن لعل شیرین را میخواهم و تشنهام.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب، ایزد به من زیباییها و نعمتهای بهشتی را نشان داد و تأثیر آن را به وضوح حس کردم. این شب خوابم آشفته است و یاد آن خواب دیشب در ذهنم قوی است.
هوش مصنوعی: بهشت من همان میخانه است و حورهای آن نوشیدنیام، جام می از کوثر و دعای پیر ما که برآورده شده، فرشته نیز پاسخ داده و آمین گفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روز محشر بیاید، سرم را از پای جام برنمیدارم، زیرا در این جام و قدح تصویر روی محبوبم را میبینم.
هوش مصنوعی: طوطی نطق من به نوعی تربیت شده که فقط درباره علی سخن بگوید و غیر از این، چیزی دیگر نمیتواند بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
[...]
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
[...]
چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
که سیری نیست از رویت مرا چندان که میبینم
به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان
نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم
شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو
[...]
تو را ای ماه مهرافروز چندانی که میبینم
نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم
مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن
مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم
گریبان میدرم چون گل به بوی سنبل زلفت
[...]
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.