به گلزار غم عشق تو من آن مرغ خاموشم
که شد از بیم گلچین نغمهپردازی فراموشم
چو غنچه تا که زد مهر خموشی بر دهان من
که من با صد زبان چون سوسن آزاده خاموشم
تن بیروحم و چون توام بادام دور از تو
نمایانست جای خالیت جانا در آغوشم
دل خونین چو خم گر میزند جوشی عجب نبود
که تا هست آتش سودا به جان چون دیگ در جوشم
خدا را ساقیا صهبا به یاران دگر پیما
که من از غمزهٔ آن ترکِ سرخوش مست و مدهوشم
ز شام هجر زلفت تا قیامت شکوهها دارم
مگر صبحی شود طالع از آن طرف بناگوشم
به جان هندوی زلف و خال آن ترک قزلباشم
که کرده هندوی مویش هزاران حلقه در گوشم
پریشان گفته آشفته کی افتد قبول شه
مگر اکسیر عشق تو خورد بر قلب مغشوشم
به زیر بار عصیان ماندهام در این سفر یارب
مگر دست خدا بار گران بردارد از دوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عاشقانههای غمگین و پر احساس است که به بیان درد و رنج عشق میپردازد. شاعر خود را به مرغی خاموش تشبیه میکند که به خاطر ترس از ناکامی، قدرت ابراز احساساتش را از دست داده است. او در دلش آتش عشق میسوزد و از غم جدایی معشوقش رنج میکشد. شاعر با ناله و دردی عمیق از یار خود میخواهد که به یاد او باشد و از غمهایش بگوید. همچنین به زیبایی معشوق و تأثیر عمیق او بر روح و جانش اشاره میکند و ناامیدیاش را از جدایی ابراز مینماید. در نهایت، او خواستار کمک خداوند است تا بار سنگین عشق را از دوش او بردارد.
هوش مصنوعی: در باغ غم عشق تو، من مانند پرندهای ساکت هستم که از ترس چیده شدن، دیگر نغمهسرایی را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق و محبت بر زبان من مهر سکوت گذاشت، من مانند غنچهای که هنوز باز نشده است، خاموش ماندم. با وجود اینکه درونم پر از احساسات و کلمات است، مانند سوسن آزاد، نمیتوانم چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: بدن من بیروحه و دور از تو، مانند بادام ناپدید میشود؛ جای خالی تو برای من، جانا، در آغوشم به وضوح مشخص است.
هوش مصنوعی: وقتی دل پر از درد و غم است و به خاطر عشق و شوق میجوشد، جای تعجبی نیست. تا زمانی که آتش عشق در وجودم شعلهور است، مانند دیگی که در حال جوشیدن است، احساسات من نیز به شدت در حال افزون شدن هستند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده را به یاران دیگر بده، زیرا من از نگاه آن دختر زیبا مست و سرگشتهام.
هوش مصنوعی: از شروع شب جدایی موی تو تا همیشه در دل شکایتهایی دارم، مگر اینکه روزی صبحی بیاید که خوشبختی از آن سو به من رو کند.
هوش مصنوعی: من به شدت عاشق و دلبسته آن ترک قزلباش هستم که با زلف و خال خاصش، هزاران حلقه زیبایی در گوشم خلق کرده است.
هوش مصنوعی: در زندگی وقتی دل انسان در هم میشکند و آشفته میشود، هیچ کس نمیتواند او را درک کند، مگر اینکه عشق تو مانند داروی شفابخش بر دل آشفتهام تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در این سفر به خاطر نافرمانی و گناهانی که انجام دادهام، تحت فشار و سنگینی زیادی قرار دارم. امیدوارم خداوند بار سنگین من را از روی دوشام بردارد و مرا از این وضعیت رها کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.