گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

همتی ای می‌فروشان تشنه‌کامم تشنه‌کام

رحمتی بر خسته‌ای چون فیضتان عام است عام

عاشق و درویش و محتاج در میخانه‌ایم

بر گدایان رحمتی ای صاحبان احتشام

الغیاث ای خضر چون داری به کف آب بقا

ساقیا مردیم عطشان فاسقنا کاس الکرام

گر دمی همدم شوی بر خسته جانی مستمند

عهد حسن و دولت و جاهت بماند بر دوام

عمرها آشفته در کویت به سر برد از وفا

از غرور ای مه نپرسیدی کدامست و چه نام

من مقیم بر در میخانه رحمت به جان

گر نماید شیخ طوف ساحت بیت الحرام

کعبه ما می‌پرستان آستان میکده است

میکده خاک نجف آن روضه دارالسلام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode