من به بیداری شبهای غمت معروفم
به صِفات سگ کویت صنما موصوفم
نیست محرومتر از وصل تو کس چون من زار
گرچه در عشق تو اندر همهجا معروفم
به امیدی که دم قتل ببینم رویت
جان به کف منتظر از کشتن خود مشعوفم
تا که عکس تو به بتخانه آذر افتاد
از حرم شوق تو کرده است عنان معطوفم
گفتم آشفته برو از خم زلفش بیرون
گفت حاشا که گذارم وطن مألوفم
من که وقف است زبانم به مدیح حیدر
حاش لله که کس این کار کند موقوفم
یار در پرده و ساقی بده آن جام صفا
شاید از لطف تو این پرده شود مکشوفم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و درد ناشی از دوری معشوق اشاره دارد. شاعر خود را به بیداری شبهای پر غم معروف میداند و به وصف وفاداری و دلبستگیاش به معشوق میپردازد. او احساس میکند که در عشق معشوقش هیچکس به اندازه او محروم و زار نیست. شاعر امید دارد که لحظهای به دیدار معشوق برسد و برای این دیدار جان خود را در کف دست دارد. همچنین به تصویر معشوق و شوقش به او اشاره میکند و بیان میکند که در تلاش است تا از زلف معشوق دور شود، اما نمیتواند. او به عشق و ارادتش به حیدر (علی) نیز اشاره میکند و در پایان میخواهد که یار و ساقی جامی به او بدهند تا شاید بتواند پرده از رازهای عشقش بردارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر شبهای پر از غم و بیداریام شناخته شدهام و در توصیف خودم به وفاداری و شکیباییای که مانند یک سگ برای معشوقم دارم، افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من که بین عشق تو درماندهام، در وصل تو محروپ نیست؛ با اینکه در عشق تو در همهجا شناخته شدهام.
هوش مصنوعی: در انتظار آن هستم که در لحظه مرگ، چهره تو را ببینم و جانم را برای رسیدن به تو در دستان خود دارم. از این که به خاطر تو خودم را قربانی کنم، خوشحالم.
هوش مصنوعی: هنگامی که تصویر تو در پرستشگاهی افتاد، دلباختهام به شوق تو، تمامی توجهام به سمت تو جلب شده است.
هوش مصنوعی: گفتم که از درد و آشفتگی ناشی از زلف او بیفت، اما او گفت هرگز نمیتوانم جایی را که به آن عادت کردهام ترک کنم.
هوش مصنوعی: من زبانم را به ستایش حیدر اختصاص دادهام و بعید میدانم کسی بتواند چنین کاری انجام دهد. من به این کار متعهد هستم.
هوش مصنوعی: دوست من در پس پرده است و ای ساقی، آن جام خوشی را به من بده. شاید از لطف تو این پرده کنار برود و من او را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که عکس تو به بتخانه آذر افتاد
از حرم شوق تو کرده است عنان معطوفم
گفتم آشفته برو از خم زلفش بیرون
گفت حاشا که گذارم وطن مألوفم
من که وقف است زبانم به مدیح حیدر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.