بسکه مستغرق سودای تو بی خویشتنم
پا زسر فرق نمیدانم و جان را زتنم
همه جا لیلی و اما نشناسم که توئی
همه مجنون تو ببینی و نپرسی که منم
بده آن تیشه فرهاد کش عشق که من
ریشه عقل از این مزرع سودا بکنم
کو نهنگی که بدم در کشدم چون یونس
چند چون کرم بر این پیله هستی بتنم
از عقیق لب شیطان صفتان خونشد دل
بوی رحمان مگر آرند زسمت یمنم
تا نه بینم بجز از پرتو جانان درمی
بده ایساقی از آن جام اویس قرنم
مگر دیده کنی روشن ای نور علی
یوسف مهر تو چون هست به بیت الحزنم
تا شوم مست از آن باده و سرخوش بسماع
بجهان دست برافشانم و پائی بزنم
مرغ شیدائی و آشفته سودائی عشق
حلقه زلف پریشان بتان شد وطنم
دوزخی زآتش هجرت بدل خسته نهان
آه از این آتش پنهان که بسوزد کفنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت غمگین و مستغرق در عشق است. او از شدت بیخودی و جنون در عشق به محبوب، خود را گم کرده و نمیداند کجا ایستاده است. همه جا را پر از معشوق میبیند اما فقط اوست که خود را نمیشناسد. به شدت از درد و رنج عشق رنج میبرد و خواهان فرار از جنون عقلزدهی خود است. او در جستجوی عشق حقیقی و حقی که به او آرامش ببخشد، به تصویرهایی از یونس و عقیق لب شیطان اشاره میکند و میخواهد که نور محبوبش او را روشن کند. در نهایت، او خود را در آتش هجرت و عذاب پنهانی میبیند که مانند آتش به کفنش میسوزد. این شعر به احساسات عمیق و پیچیده عشق و دردهای ناشی از آن پرداخته است.
هوش مصنوعی: چنان در افکار و خیالات تو غرق شدم که هیچ شناختی از خودم ندارم؛ حتی نمیتوانم تفاوتی بین سرم و پاهایم قائل شوم و جان را از بدنم تفکیک کنم.
هوش مصنوعی: در هر جایی نام لیلی را میشنوم، اما تو را نمیشناسم. همه دیوانهها (مجنونها) در حال عشق تو هستند و تو مرا میبینی، اما از من نپرسیدی که من چه کسی هستم.
هوش مصنوعی: به من آن ابزاری را بده که فرهاد برای عشق استفاده کرد، تا من بتوانم ریشههای عقل را از این زمین پر از احساس و آرزو قطع کنم.
هوش مصنوعی: کجا میتوان نهنگی را پیدا کرد که مانند یونس در دل دریا غرق شده باشد؟ من هم مانند کرم کوچک در پیلهام، در این بدن محصور و محدود هستم.
هوش مصنوعی: از عقیق لب افرادی که به شیطانی معروفاند، دل من خونین شد. بویی از رحمت خدا به مشام میرسد، مگر اینکه از جهت یمن چیزی را به من بیاورند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غیر از نور محبوبم را نبینم، ای ساقی، از آن جام اویس قرنی به من بنوشان.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی دیدهات را روشن کنی، ای نور؟ مهر و محنت تو چنان است که در خانهی اندوه من سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: میخواهم از نوشیدنی لذت ببرم و شاد شوم، به گونهای که با شادی و سرور به دنیا بپردازم و دستم را به علامت خوشحالی بالا ببرم و به زمین بزنم.
هوش مصنوعی: مرغی که پر از شادی و عشق است، در میان زلفهای بینظم و پریشان معشوقان، خانه و سرزمین من شده است.
هوش مصنوعی: کسی که از شدت هجرت و دوری دلتنگ و خسته شده، در دلش آتش سوزانی دارد که هیچکس از آن خبر ندارد. آنقدر این آتش فرساینده است که ممکن است حتی در نهایت، وجودش را از بین ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم
تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم
تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم
تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم
ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم
بمزاح است گشاده همه ساله دهنم
با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم
نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم
بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم
[...]
یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
[...]
دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم
زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم
بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب
که شکفته است گل خلق نبی در چمنم
این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه
[...]
چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان
گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم
مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.