گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم

غافل که زآتش تف آتش ننشانم

هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم

هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم

ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را

تا اسب هوس از سر میدان بجهانم

من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین

حاشا که از این دام بریدن بتوانم

جویای توام کوی بکوی خانه بخانه

هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم

تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر

من کام از آن لعل جگرگون نستانم

سودائی و آشفته آن زلف نژندم

دل را نکنم چاره که از قید رهانم

هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است

من گمشده دلرا زکه یارب بستانم

نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار

این سر عجب جز بدرشاه نخوانم

سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار

حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم

من روی ترا ای بت مانند ندانم

هر گه که برآیی به سر کو به تماشا

خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم

هجرانت دمار از من بیچاره برآورد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

جانا ز غم عشق تو امروز چنانم

کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم

بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم

وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم

زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس

[...]

مولانا

چون آینه رازنما باشد جانم

تانم که نگویم نتوانم که ندانم

از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز

سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم

ای طالب بو بردن شرط است به مردن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ماهی رود و من همه شب خواب ندانم

وه این چه حیات است که من می گذرانم

گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»

من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟

یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن

[...]

اوحدی

درهجر تو درمان دل خسته ندانم

زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم

گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم

آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم

بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه