گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم
غافل که زآتش تف آتش ننشانم
هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم
هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم
ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را
تا اسب هوس از سر میدان بجهانم
من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین
حاشا که از این دام بریدن بتوانم
جویای توام کوی بکوی خانه بخانه
هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم
تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر
من کام از آن لعل جگرگون نستانم
سودائی و آشفته آن زلف نژندم
دل را نکنم چاره که از قید رهانم
هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است
من گمشده دلرا زکه یارب بستانم
نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار
این سر عجب جز بدرشاه نخوانم
سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار
حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل شاعر به عشق و عواطف شدید خود اشاره میکند. او در تلاش است تا آتش عشق را فرونشاند، اما متوجه میشود که این امکانپذیر نیست. شاعر هر شب درگیر زیبایی و دلبستگی به معشوق خود است و میخواهد به هر قیمتی که شده، به او برسد. او دل خود را در این مسیر فدای عشق میکند و به جستجوی معشوق در هر جا میرود. غم و شادی عاشقانهاش را در کلماتش بیان میکند و آخرین فرازها اشاره به بزرگی و مقام شخصی دارد که او را تنها ولی حقیقی میداند، یعنی حیدر (علی).
هوش مصنوعی: گفتم که با مرگ عشق تو، آتش آن را خاموش کنم؛ غافل از اینکه حتی با مردن، شعلهٔ این عشق خاموش نشود.
هوش مصنوعی: هر شب با دقت و مهارت، موهای تو را مثل نافه (تابیده) میچینم و هر روز با زلفهای تو، عطر خوشی را پخش میکنم.
هوش مصنوعی: عشق به جوانان و زیباییها در دل من جوشش دارد، تا جایی که احساس میکنم باید با شتاب و شدت بیشتری به دنیا و خواستههایم بپردازم.
هوش مصنوعی: من همچون پرندهای هستم که در چنگال زیبایی و زلفهای کج تو گرفتار شدهام و هرگز نمیتوانم از این دام آزاد شوم.
هوش مصنوعی: من به دنبالت میگردم، از کوچهها و خانهها عبور میکنم، هر شب میکوشم که این دل بینوا را به خون بکشم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تیر آه من به دل کسی غیر از من نرسد، از آن لعل (جواهر) سرخرنگ دل کهخاص من است، چیزی نخواهم گرفت.
هوش مصنوعی: من به خاطر زلفهای پریشان و جذاب تو، دلنگران و آشفتهام و نمیتوانم تدبیری برای رهایی خود از این حس پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق و دلداده است، قلبش را به یک معشوق سپرده است. من که دلباختهام، نمیدانم از کجا باید دل خود را بگیرم.
هوش مصنوعی: نه دل به دستم آمد و نه دامن محبوب، این شگفتی جز در پیشگاه پادشاه نمیخوانم.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق و محبت جاودان، به عنوان رکن اصلی و رازدار شناخته میشود، علی است؛ زیرا من هیچ کس را در جهان به عنوان پادشاه نمیشناسم جز او.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.