تا که در حلقه زلف تو پناهی داریم
با همه سلسلهٔ ربطی و راهی داریم
بجز از مرتع حسنت نکند دل خوش جای
تا که از سبزه خط مهر و گیاهی داریم
ما همه یوسف مصرغم عشقیم و براه
جز زنخدان تو مپندار که چاهی داریم
ترک چشم تو بقلب دل عشاق چو زد
گفت این فتح زبرگشته سپاهی داریم
لشکر غمزه خوبان نکند رخنه در او
تا که در کشور دل همچو تو شاهی داریم
نگه مست تو از کعبه بدیرم افکند
این همه مرتبه از نیم نگاهی داریم
گفت از آه سر زلف من آشفته شده
تو مپندار که ما قوت آهی داریم
لاله آشفته چو من زآن خم مو دلخون است
هر دو در سینه نهان داغ سیاهی داریم
تا که خاک در کریاس علی افسر ماست
کی سر افسری و فکر کلاهی داریم