بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم
من چو آدم زپی گندم جنت افتم
گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت
ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم
اشک غماز شدش پرده در مردم چشم
راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم
توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر
شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم
گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت
با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم
تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر
من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم
بامدادان زدرم آمد و بر گریه من
غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم
با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو
که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم
پیر میخانه توحید علی سر الله
که بجز از لب او سر خدا نشنفتم
دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد
گفت آشفته زسودای تو من آشفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و زیبایی محبوبش سخن میگوید، به طوری که با اشاره به جاذبهی چهرهی او، خود را در مقایسه با آدم در بهشت قرار میدهد. او از درد و غم عاشقی و اشکهایش که راز عشق را فاش میکند، مینویسد. شاعر توبه میکند و به سوی مسجد میرود، اما روحش همچنان درگیر وسوسههای عشق است. او به سفرهایش به مکانهای مختلف اشاره میکند و محبت محبوبش را در خواب و بیداری تجربه میکند. در نهایت، وی به وجود الهی محبوب و تأثیرش بر دل خود اعتراف میکند و از حال آشفتهاش در برابر زیباییهای او میگوید.
هوش مصنوعی: بهشت چهرهات همان خالی است که دیدم. وقتی آن را دیدم، احساس کردم که به مانند آدم از دنیای گندم به بهشت افتادم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که من در مقابل زیبایی ابرویت ایستادهام، اما او پاسخ داد که در این موقعیت، نمیتوانم با تو همفکری کنم.
هوش مصنوعی: اشک من به نوعی راز عشق تو را فاش کرد، در حالی که من این عشق را در دل خود پنهان کرده بودم.
هوش مصنوعی: توبهام به من گفت که باید به سوی مسجد برگردم، ولی شیخ در دیر فکر کرد که من فریب وسوسهها را خوردهام.
هوش مصنوعی: گاهی در معبد بتها در چین بودم و گاهی در تبت با خیال چهره و موی تو مانند اینکه در بستر خوابیدهام.
هوش مصنوعی: تو مانند لعل زیبایی، من از ساغر دیگری جز تو، مژههای زالماسمانند و مرواریدوارم را مینوشم.
هوش مصنوعی: صبح زود دختر زیبایی به سراغم آمد و با لبخندش بر غم و اندوهم افزود. او مثل گلی بود که در حال شکفتن است.
هوش مصنوعی: در دل من هیچ چیزی جز تو جا نمیشود، چون من این خانه را به خاطر مقدم سلطان ساختهام.
هوش مصنوعی: من فقط از لبان علی در مورد خدا شنیدهام و غیر از او چیزی نشنیدهام.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و مضطرب من، که در پیچ و خم زلفهای تو گرفتار شده است، میگوید که من به خاطر عشق و آرزوی تو اینگونه آشفته و ناآرام شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
هرگز آشفتهی رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم
هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.