مانده بر دست این دل صد پارهام
دوستان از دست رفته چارهام
تا که دارم این دل خونین به دست
هست با من دلبر خونخوارهام
کار سازم خلق را از یمن عشق
تا نگویی عاجز و بیکارهام
چاره کار جهانم در دمست
گرچه خود در کار خود بیچارهام
در بر دل دلبر و دل در طلب
من عبث در شهرها آوارهام
سنگها خوردم ز دوران تاکنون
لعل میبخشد ز سنگ خارهام
عاشق و رند و نظرباز و خراب
شیخ گو زین بیش گو دربارهام
جوشن از مهر علی دارم برزم
نیست بیم از توپ و از خمپارهام
گو به دنیا حرز ما نام علیست
کی فریبد شاهد مکّارهام
ذرهام اما ز فر شاه طوس
مهر و مه آید پی نظارهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نبودی جان عیسی چارهام
او جهودانه بکردی پارهام
عاجزی از خانمان آوارهام
نیست بهر دفع دشمن، چارهام؟!
نرگسم وارفته ی نظاره ام
در خیابانش چو بو آواره ام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.