نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم
که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم
جان طلب میکند آن شوخ زن بهر نثار
نیم جانیست مرا در کف و زین هم خجلم
وعده قتلم بمن داد رقیبانرا کشت
بارها هست بدل زآن بت پیمان گسلم
خون من چیست که آید بقلم در صف حشر
که زناقابلی خویش بسی منفعلم
خرقه و سبحه و سجاده بمیخانه برم
تا کند پیر خرابات زعصیان بهلم
لاجرم ابر سیه گردد و طوفان آرد
اشک و آهی که برآمیخت به هم متصلم
نروم جانت سینا پی دیدار که دوش
کرد نور علی آشفته تجلی به دلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من خسته برون آمدم از ملک عدم
شده از طاعت من ابروی محراب علم
گر چه در دهر سخرخیزترم از شبنم
زاهدی نیست به عیاریی من در عالم
یک طرف سرو سهی سای ابوالفضل قلم
از کف افتاده علم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.