نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم
که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم
جان طلب میکند آن شوخ زن بهر نثار
نیم جانیست مرا در کف و زین هم خجلم
وعده قتلم بمن داد رقیبانرا کشت
بارها هست بدل زآن بت پیمان گسلم
خون من چیست که آید بقلم در صف حشر
که زناقابلی خویش بسی منفعلم
خرقه و سبحه و سجاده بمیخانه برم
تا کند پیر خرابات زعصیان بهلم
لاجرم ابر سیه گردد و طوفان آرد
اشک و آهی که برآمیخت به هم متصلم
نروم جانت سینا پی دیدار که دوش
کرد نور علی آشفته تجلی به دلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق معشوقش قلب او را تسخیر کرده و او از این احساس رنج میبرد. او از شکنجههای عاطفی ناشی از عشق و وعدههای ناپایدار رنج میکشد و به بیدادگری و بیوفایی رقیبان اشاره میکند. همچنین، شاعر به جستجوی آرامش در میخانه و نزد پیرش میپردازد و از عشقهایی که به او آسیب رساندهاند، ناله میکند. در نهایت، او از نور عشق و تجلی آن در دلش سخن میگوید. در کل، شعر ترکیبی از عشق، درد، و جستجوی آرامش در میان طوفانهای عاطفی است.
هوش مصنوعی: عشق تو تنها برای به دست آوردن دلم نیامده است، بلکه مهر تو از همان ابتدا با وجودم آمیخته شده است، گویی در آب و خاک من رخنه کرده است.
هوش مصنوعی: دل عاشق از آن زن بازیگوش درخواست جان دارد، اما من حتی نیمجانی که بتوانم قربانی کنم، در دستانم نیست و از این وضعیت احساس خجالت میکنم.
هوش مصنوعی: هر بار که کسی به من وعده میدهد که دشمنانم را خواهد کشت، من به خاطر آن معشوق از عهد خود میگذرم.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آنچه در وجود من است، به قدری باارزش و خاص است که در روز حساب و کتاب، میتواند در برابر دیگران برجسته شود. این اشاره به ناتوانی انسانها در شناخت ارزش واقعی خود و تاثیرات اعمالشان دارد. در واقع، شاعر احساس میکند که شایستگیاش در یک صحنه بزرگ و مهم مانند روز قیامت به خوبی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: من لباس درویشی و وسایل عبادت را کنار میگذارم و به میخانه میروم تا اینکه سالک و ریشسفید پیر این جا بتواند مرا از گناهانم رها سازد.
هوش مصنوعی: در نهایت، ابرها تیره و تار میشوند و طوفانی به پا میشود که حزن و اندوه را با هم ترکیب میکند و میبارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر دیدن تو از هیچ چیز نمیگذرم، چرا که شب گذشته نور علی در وجودم تجلی کرد و باعث شد که دلم آشفته و بیقرار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من خسته برون آمدم از ملک عدم
شده از طاعت من ابروی محراب علم
گر چه در دهر سخرخیزترم از شبنم
زاهدی نیست به عیاریی من در عالم
یک طرف سرو سهی سای ابوالفضل قلم
از کف افتاده علم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.