گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

وصال دوست بمحشر زبس یقین دارم

بزندگانی خود چون رقیب کین دارم

برای اینکه بپوشم بعیب خود پرده

هزار دلق ملمع در آستین دارم

چو خاتم لب لعلت مرا بدست افتاد

چو جم دو عالم در زیر این نگین دارم

کنون که خرمن حسنت زمهر و مه چربید

گمان مدار که پرواز خوشه چین دارم

حدیث زلف وی آشفته مینوشتم دوش

بآستین همه گوئی غزال چین دارم

اشاره کرد بابرو زغمزه چشمش و گفت

کمان کشیده بقصد جهان کمین دارم

نمود در ازلم جلوه ای و چهر نهفت

بواپسین سر دیدار اولین دارم

باولین در کریاس عشق سودم سر

که پا چو عیسی بر چرخ چارمین دارم

نماز و روزه و حج قبول از زاهد

من و محبت حیدر عمل همین دارم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم

بدین خوشم که بتی چون تو نازنین دارم

برای آن که کشم پیش چشم بیمارت

متاع عافیت اینک در آستین دارم

به بند زلف تو زنجیر جان خود سازم

[...]

اهلی شیرازی

اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم

وگر سرم سر تسلیم بر زمین دارم

نعیم جنت و عیش جهان کمست بهم

من از توهم آن دارم و هم این دارم

گرم فرشته چو آدم کند سجود رواست

[...]

محتشم کاشانی

ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم

به دوستی تو با کائنات کین دارم

زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز

من از تو دست تظلم در آستین دارم

تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری

[...]

وحشی بافقی

دلی و طاقت سد آه آتشین دارم

همین منم که دل و طاقت چنین دارم

نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر

تو می‌خرامی و من رشک بر زمین دارم

به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد

[...]

نظیری نیشابوری

همیشه گریه تلخی در آستین دارم

به نرخ زهر فروشم گر انگبین دارم

به باد و برقم از احوال خویش در گفتار

که ابر در گذر و تخم در زمین دارم

کسی که خانه به همسایگی من گیرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه