من و شمع دوش حرفی بمیان نهاده بودیم
دو زبان آتش افشان به بیان گشاده بودیم
زمن آتشی بجست و بنشست در دل شمع
بمقابله قراری چو بهم نهاده بودیم
همه شب بسوخت شمع و بگریست تا سحرگه
به نسیم صبح هر دو ززبان فتاده بودیم
بنوای مرغ شب خیز که کوفت نوبت بام
زده عطسه ای بجستیم که قرار داده بودیم
زگلی حدیث کرد او من و دل زگلعذاری
بعیار عشق دلبر من و دل زیاده بودیم
بگزید او تعلق من و عشق ساده رویان
من و شیخ هر دو آشفته نخست ساده بودیم
من و کوی میفروشان تو و خانقاه زاهد
بکه خضر رهنمون گشت که ما بجاده بودیم
بسم این تفاخر ایدل که بخواب دیدم امشب
که من و سگ در دوست بیک قلاده بودیم
بده ای یدالله از لطف مرا کلاه عزت
که به جای پای با سر به در ایستاده بودیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده با شمعی سخن میگوید و از رابطهی عمیق و آتشینی که بین آنها وجود دارد، صحبت میکند. در شب، شمع به سوختن و گریه کردن میپردازد و در صبح، هر دو به خواب میافتند. گوینده به یادآوری تعلقات عاطفی و عشقهای گذشته میپردازد و تضادهایی که در زندگی دارند، مانند عشق و عتبه در مقابل زهد و صوفیگری را به تصویر میکشد. در انتها، گوینده نوعی افتخار و حسرت را بیان میکند که به خاطر روابط و تجربههای خود، باید به مقام عزت و احترام دست یابد. شعر به طور کلی به دوگانگیهای عشق، زندگی اجتماعی و روحانی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من و شمع شب گذشته صحبتهایی کرده بودیم، و هر دو با زبانی پرشور و آتشین، احساسات خود را بیان میکردیم.
هوش مصنوعی: از دل من آتشی برخواست و در دل شمع نشسته بود. ما به گونهای قرار گذاشته بودیم که در مقابل هم باشیم.
هوش مصنوعی: در طول شب، شمع به خاطر عشق میسوزد و اشک میریزد. تا صبح، وقتی نسیم صبح میوزد، ما هر دو در حالتی فراموشی و بیخبر از دنیا هستیم.
هوش مصنوعی: صدای دلنواز پرنده شب که زمان صبح را به صدا درآورده، ما را از خواب بیدار کرد و عطسهای زدیم که نشان دهنده آرامشی بود که قبلاً در آن قرار داشتیم.
هوش مصنوعی: او از زیبایی گل سخن میگوید و دلش را به عشق دلبرش وابسته میداند. بین او و دلش عواطف و احساسات عمیق و متنوعی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او اول از وابستگی و عشق بیپیرایهام فاصله گرفت و اکنون هم من و هم شیخ هر دو در آشفتگی به سر میبریم، در حالی که در ابتدا ساده و بیپیرایه بودیم.
هوش مصنوعی: من و تو، یکی در مسیری از عیش و نوش هستیم و دیگری در راه عبادت و زهد. اما در این میان، راهنمایی به نام خضر ما را هدایت کرد، چرا که ما در میانه راه بودیم.
هوش مصنوعی: در خواب دیدم که من و سگم در کنار هم با یک گردنبند در نزدیکی دوستی بودیم.
هوش مصنوعی: به من توفیق بده تا از محبت تو کلاهی بر سر بگذارم، چون ما در جایی ایستاده بودیم که با وجود کوچکی و بیمقداری، همچنان با سرافرازی و عزت در مقابل مشکلات قرار گرفتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.