گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

عشق کرد آدم از ملک ممتاز

نبود مردمی بدیده باز

گل بستان ندارد این همه لطف

سرو را می نباشد این همه ناز

مرغ روحم بگرد شمع رخت

همچو پروانه میکند پرواز

تا بغیر از توام نظر نبود

در چشم از جهان نموده فراز

هر کس از بانگ عشق زنده نشد

مرده آسا بر او کنند نماز

کیستم من کهن سمندر عشق

امتحان کن در آتشم بگداز

عشق و تقوی مخالفند بهم

کفر و ایمان کجا شود انباز

بعد از آلایشست آسایش

بحقیقت رساندت زمجاز

مردم دیده گفت راز درون

پرده خلق میدرد غماز

هر که بر دار رفت چون منصور

نیستش فرق در نشیب و فراز

ناز او را خریدم آشفته

چهره سودم بر آستان نیاز

روح من طوف میکند به نجف

قالبم اوفتاده در شیراز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه