گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای کلک قضا را خط تو حاصل تحریر

وز نقش نظیر تو خجل خامه تقدیر

یک دوره زکریاس تو حاشا که کند طی

صددور گر افلاک درآیند بتدویر

سودای تو افزود جنون کاست دل ودین

گم شد بکف از زلف تو سررشته تدبیر

زنار ببر بت شکن و سبحه فروهل

تا چند دهی رشته باین دانه تزویر

بر گردن خورشید ززلف تو کمندی

برپای مه چارده از خط تو زنجیر

رخساره نورانی تو آیه نور است

خط تو بر آن آیه نور آمده تفسیر

زلف تو زره ساز چو داود باعجاز

ابروی تو چون تیغ علی گشت جهانگیر

زلف تو چه دامی شده صیاد کدامست

کاهوی سیه مست تواش آمده نخجیر

تا دور شد از حلقه آنزلف شب آسا

آشفته ندارد بجز از ناله شبگیر

سازند زخاکم همه اکسیر و عجب نیست

تا بر من خاکی زده از مهر تو اکسیر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

برخیز و بمیخانه خرام ای بت کشمیر

می خور که بمی گردد اندوه جوان پیر

آن ناقد هر گوهر و آن کاشف هر راز

کز رطل همی خندد چون برق بشبگیر

گر بوی بسنگ آرد سنبل دمد از سنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
خواجوی کرمانی

معلوم نگردد سخن عشق بتقریر

کایات مودت نبود قابل تفسیر

مرغان چمن را بسحر همنفسی نیست

در فصل بهاران بجز از ناله شبگیر

زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان

[...]

سیدای نسفی

عمریست تو را بر سرسید گذری نیست افتاده بزنجیر

با یاد تو از زندگی او اثری نیست چون کودک تصویر

آهوی تو را سوی ایران نظری نیست از ماست چه تقصیر

از حال پریشان کمالت خبری نیست هیهات چه تدبیر

نورعلیشاه

هر نقش که بر لوح قضا خامه تقدیر

درزایچه طالع هر کس زده تحریر

یکنقطه ازآن حال شود گرچه باصلاح

تجدید کند دایره ها موجد تدویر

روز ازلم قرعه چو در جرعه کشی رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه