معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
کایات مودت نبود قابل تفسیر
مرغان چمن را بسحر همنفسی نیست
در فصل بهاران بجز از ناله شبگیر
زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان
زیندست چو از پای فتادیم چه تدبیر
کوته نکنم دست دل از زلف جوانان
گر زانک بزنجیر مقید کندم پیر
احوال پریشانی من موی بموبین
کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر
چون شرح دهم غصّه ی دوری که نگنجد
اسرار غم هجر تو در طی طوامیر
از چشم قلم خون بچکد بر رخ دفتر
هر دم که کنم نسخه ی سودای تو تحریر
در سنگ اثر می کند آه دل مظلوم
لیکن نکند در دل سنگین تو تأثیر
از پرده ی تدبیر برون آی چو خواجو
تا خود چه برآید ز پس پرده ی تقدیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان احساسات عمیق عشق و دردهای ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر از زبان عشق سخن میگوید و بیان میکند که عشق را نمیتوان به سادگی تفسیر کرد. او به تنهایی مرغان در بهار اشاره کرده و از دردهایی که به دل دارد سخن میگوید. شاعر احساس میکند که تلاش برای توضیح غم دوری معشوق فراتر از کلمات است و اشکهایش بر روی کاغذ جاری میشود. اگرچه ندای دلش آسیبپذیر است، اما عشق همچنان او را به زنجیر میکشد. در نهایت، شاعر دعوت میکند که از پس پرده تدبیر بیرون آید و حقیقت تقدیر را تجربه کند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت به گونهای است که نمیتوان آن را به سادگی توضیح داد و تفسیر کرد. احساسات عمیق و واقعی در این رابطه آنقدر فراتر از کلمات است که بیانشان دشوار میشود.
هوش مصنوعی: پرندگان چمن در فصل بهار، کسی را برای هم نشینی ندارند جز نالهای که در دل شب میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که از درد و رنج جان دادیم، چه راه حلی میتوان یافت؟ و وقتی که از پا افتادیم، چه تدبیری میتوان اندیشید؟
هوش مصنوعی: هرگز دلم را از موهای جوانان قطع نمیکنم، حتی اگر پیرم کنی و به زنجیر درآوریام.
هوش مصنوعی: احوال آشفته من را موهای بلندی که داری بیان میکند، زیرا آن سنبل عشق در مقابل تو مضطرب و درهم است.
هوش مصنوعی: وقتی بخواهم از غصهی دوریات صحبت کنم، نمیتوانم تمام درد و رازهای هجران تو را در کلمات بگنجانم.
هوش مصنوعی: هر بار که دربارهٔ عشق تو مینویسم، از چشمان قلمم اشک میریزد و صفحات دفترم را میآغشته میکند.
هوش مصنوعی: آه دل مظلوم میتواند بر سنگ اثر بگذارد، اما بر دل سخت و سنگین تو تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: مثل خواجو، از پردهی تدبیر خارج شو و ببین که تقدیر چه چیزهایی برایت به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظار ز دیدار همه چیز شود سیر
از دیدن او سیر نگردد دل نظار
برخیز و بمیخانه خرام ای بت کشمیر
می خور که بمی گردد اندوه جوان پیر
آن ناقد هر گوهر و آن کاشف هر راز
کز رطل همی خندد چون برق بشبگیر
گر بوی بسنگ آرد سنبل دمد از سنگ
[...]
عمریست تو را بر سرسید گذری نیست افتاده بزنجیر
با یاد تو از زندگی او اثری نیست چون کودک تصویر
آهوی تو را سوی ایران نظری نیست از ماست چه تقصیر
از حال پریشان کمالت خبری نیست هیهات چه تدبیر
هر نقش که بر لوح قضا خامه تقدیر
درزایچه طالع هر کس زده تحریر
یکنقطه ازآن حال شود گرچه باصلاح
تجدید کند دایره ها موجد تدویر
روز ازلم قرعه چو در جرعه کشی رفت
[...]
تا شد دل من بسته آن زلف چو زنجیر
هم دل بشد از کارم و هم کار ز تدبیر
تقدیر چنین بر من و دل رفت و نشاید
با قوت تقدیرش اندیشه تغییر
چون دل که اسیر آمد در حلقه آن زلف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.