گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دلی زینش مژه گر جراحتی دارد

کجا جز آن لب پر نوش راحتی دارد

ببوسد آن لب نوش و بنالد این دلریش

بنالد از نمک آن کاو جراحتی دارد

مگو که چون خم زلف تو شب بود تاری

و یا که صبح چو رویت صباحتی دارد

زکبر بگذری و ننگری بدرویشان

مگر غریب نوازی قباحتی دارد

شکر زلعل نمک خیز تو حلاوت یافت

نمک زشکر آن لب ملاحتی دارد

زرنگ و بوی تو گل دم زد و قبیح بود

به پیش چشم تو نرگس وقاحتی دارد

تو نور ایزد و زانوار تست کون و مکان

کدام عنصر زین سان سماحتی دارد

از آن شکر دهن آشفته گوید این سخنان

کجاست طوطی هندار فصاحتی دارد

مدیح خوان علی شد خموش و ناگویا

ولیک گفت رهی خوش صراحتی دارد

سیاه نامه و جز حب تو عمل نبود

چرا که نفس شریرم وقاحتی دارد

ولی نسوزدم آتش که دوستدار توام

باو محب علی کی اباحتی دارد