دلی زینش مژه گر جراحتی دارد
کجا جز آن لب پر نوش راحتی دارد
ببوسد آن لب نوش و بنالد این دلریش
بنالد از نمک آن کاو جراحتی دارد
مگو که چون خم زلف تو شب بود تاری
و یا که صبح چو رویت صباحتی دارد
زکبر بگذری و ننگری بدرویشان
مگر غریب نوازی قباحتی دارد
شکر زلعل نمک خیز تو حلاوت یافت
نمک زشکر آن لب ملاحتی دارد
زرنگ و بوی تو گل دم زد و قبیح بود
به پیش چشم تو نرگس وقاحتی دارد
تو نور ایزد و زانوار تست کون و مکان
کدام عنصر زین سان سماحتی دارد
از آن شکر دهن آشفته گوید این سخنان
کجاست طوطی هندار فصاحتی دارد
مدیح خوان علی شد خموش و ناگویا
ولیک گفت رهی خوش صراحتی دارد
سیاه نامه و جز حب تو عمل نبود
چرا که نفس شریرم وقاحتی دارد
ولی نسوزدم آتش که دوستدار توام
باو محب علی کی اباحتی دارد