دو جهان در نظر پاک یکی میآید
بیندار دیو به چشمش ملکی میآید
شکر و ملح بود ضد و زافسون لبت
شد مکرر که ز شکر نمکی میآید
عقل و عشقند دو سلطان وجود و ناچار
چون یکی میرود از ملک یکی میآید
عشق وارد شد و عقل و خردم کرد فرار
بر زر قلب حریفان محکی میآید
عشق در پیش زپی حب علی ره سپر است
مژده کز شاه به لشکر یزکی میآید
فرس خامه به میدان سخن جولان زد
اسب چوبین نه عجب برق تکی میآید
بده آشفته ز صهبای یقینش جامی
در مقام علی آن را که شکی میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنک از جنت فردوس یکی میآید
اختری میگذرد یا ملکی میآید
هر شکرپاره که در میرسد از عالم غیب
بر دل ریش عزیزان نمکی میآید
تا مگر یافته گردد نفسی خدمت او
[...]
در دلم از تو پریچهره شکی می آید
که پری می گذرد یا ملکی می آید
اشک من سیم شد وچهره مرا زر گردید
زآنکه زلفت به نظر چون محکی می آید
شکرین لعل توقنداست ز شیرینی لیک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.