گر سرو چو بالای تو چالاک نباشد
ور گل چو جمال تو طربناک نباشد
بیباک بود ترک بخونریزی مردم
چون ترک سیه مست تو بیباک نباشد
ناپاک بود اهرمن جادوی رهزن
چون غمزه خونریز تو ناپاک نباشد
چون آینه در بزم صفا پاکدلی نیست
لیکن چو دل اهل نظر پاک نباشد
تا چشم تو از زلف بر آویخت کمندی
سر نیست که در آن خم فتراک نباشد
این حسن و صباحت زگل باغ ندیدم
وین لطف سخن در مه افلاک نباشد
دل نیست که از حسرت آن غنچه خندان
چون گل ببرش سینه صد چاک نباشد
در ساحت میخانه مجو یکدل ناشاد
هر کس ببهشت آمد غمناک نباشد
آن میکده فیض در شاه ولایت
کادم نه که بر درگه او خاک نباشد
آن خسرو اقلیم خلافت که بجز او
کس وارث شاهنشه لولاک نباشد
آشفته بگلزار ولای تو در آویخت
در باغ نشاید خس و خاشاک نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد
از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد
در مرتبه از خاک بسی کم بود آن جان
[...]
از من به حذر یار هوسناک نباشد
گر دامنم از لوث هوس پاک نباشد
تا خاک سر کوی تو بر سر نکند کس
گریم که ز اشکم اثر از خاک نباشد
تصدیق به غوغای قیامت نتوان کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.