ای خوش آن شب که شود روز ، ز در یار درآید
باب اندوه ببندد در شادی بگشاید
گر پری مادر و غلمان بهشتی پدرت نه
آدمیزاده کجا حور پری چهره بزاید
مطرب از نغمه دل مومن و کافر بفریبی
ساقی این می که تو داری دو جهان غم بزداید
حسرت از وسمه خورم گرچه به ابروی تو پیوست
رشک از سرمه برم گرچه به مژگان تو ساید
بگشا لعل و بگو مسئله جزء به یونان
تا فلاطون ز تعجب سرانگشت بخاید
نه گریزان ز جهنم نه طلبکار بهشتم
گر لقای تو دهد دست مرا این دو نباید
هندوی کوی تو بودم به تو گر سجده نمودم
سست عهد است که بر آتش عشق تو نپاید
گر به شمشیر کس آزرده شود از تو به عالم
شاید آزردن آفاق به عشاق نشاید
چشم حربا به جز از پرتو خورشید نبیند
کلک آشفته به جز وصف جمالت نسراید
سر چو گو در سم یکران علی نِه به ارادت
که چو گو نُه فلک اندر خم چوگان برباید
شد مگر داغ غلامی تو از چهره نمایان
که به هر شهر کس ار دید به خلقم بنماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید
چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید
هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد
هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید
غمت آورد بدر صبر خرد گفت که حقا
[...]
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
[...]
روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید
خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید
گری را طرفه نباشد که ربایند خلایق
طرفه آن گوی زنخدان که دل خلق رباید
در به زنجیر ببندد همه وقت و عجب است این
[...]
صبر بسیار بباید پدر پیر و حلاجش
تا دگر مادر کتو چوتو فرزند بزاید
آنکه در پرده دل خلق جهانی بر باید
چه قیامت شود آن لحظه که از پرده بر آید
بر فلک آن نه هلال است که انگشت تماشا
مه برآورده که ابروی تو بر خلق نماید
گر چنین طره پریشان گذری جانب بستان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.