گنجور

 
کمال خجندی

روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید

خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید

گری را طرفه نباشد که ربایند خلایق

طرفه آن گوی زنخدان که دل خلق رباید

در به زنجیر ببندد همه وقت و عجب است این

که در دولتم آن زلف چو زنجیر گشاید

پیرهن لطف تنت زآنکه بپوشید چه حاصل

آستین تو دو ساعد چو به انگشت نماید

ناله و اشک چو خونابه من از دیده نبینم

این چنین ما تو کنی ای دل و اینها ز تو آید

پیش بالای نو بر طرف چمن سرو سهی را

باغبانان نگذارند که گستاخ برآید

پیش بالای نو بر طرف چمن سرو سهی را

که بسازد غزل و پر گل روی تو سراید

 
 
 
اثیر اخسیکتی

چه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید

چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید

هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد

هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید

غمت آورد بدر صبر خرد گفت که حقا

[...]

سعدی

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد

[...]

نظام قاری

صبر بسیار بباید پدر پیر و حلاجش

تا دگر مادر کتو چوتو فرزند بزاید

یغمای جندقی

آنکه در پرده دل خلق جهانی بر باید

چه قیامت شود آن لحظه که از پرده بر آید

بر فلک آن نه هلال است که انگشت تماشا

مه برآورده که ابروی تو بر خلق نماید

گر چنین طره پریشان گذری جانب بستان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
آشفتهٔ شیرازی

ای خوش آن شب که شود روز ، ز در یار درآید

باب اندوه ببندد در شادی بگشاید

گر پری مادر و غلمان بهشتی پدرت نه

آدمیزاده کجا حور پری چهره بزاید

مطرب از نغمه دل مومن و کافر بفریبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه