پرده بگرفت زرخ آن گل رعنا گستاخ
نغمه برداشت زدل بلبل شیدا گستاخ
بت پرستان مگر از زشتی ما باخبر است
که زرخ پرده کشید آن بت زیبا گستاخ
آتش طور بود چهره اش دیده عبث
بهر دیدار چرائی بتماشا گستاخ
زاهدان دار بپا کرده بقتل عاشق
چون یهودان شده در کشتن عیسی گستاخ
گفتم ای طوطی خط بر چه زنی بر لب گفت
هست بر تنک شکر مرغ شکرخا گستاخ
لب شیرین نفسی بر لب آشفته بنه
که شکر بشکنهد این طوطی گویا گستاخ
آب خضر و دم عیسی بخرابات بجوی
که در آن خانه نشد خضر و مسیحا گستاخ
من زجنس دگرم نیستم از عالم خاک
ماهیم میزنم از شوق بدریا گستاخ
نیستم شب پره آخر که گریزم از مهر
دوختم دیده بخورشید چو حربا گستاخ
نه توئی اهرمن ایزلف و رخش بال ملک
بر سر بال فرشته چو نهی پا گستاخ
قدمت خدمت آن باده فروش از لیست
که کنون آدم و نوحند در آنجا گستاخ
عکسی ای ساقی توحید بیفکن در جام
تا بنوشم زطرب ساغر صهبا گستاخ
شده غواص به عمان مدیح حیدر
تا برآرم ز صدف لؤلؤ لالا گستاخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ
غمزهٔ شوخ تو، با مومن و ترسا گستاخ
شرم حسن تو به حدّی ست که با اینهمه شوق
نگشوده ست کسی چشم تماشا گستاخ
شیشه های دل ارباب وفا ریخته است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.