گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

وقت آنست که بیرون فکنی رخت از کاخ

تنگ شد خانه ببر رخت سوی باغ فراخ

سزد ار یار گل اندام بگلزار چمد

سرو بالای سهی قد بنشین گو در کاخ

تا بکی صورت گل نقش کنی بر دیوار

بود اکنون که بچینی گل سوری از شاخ

گو نواسنج شود بلبل شیدا در باغ

زاغ تا چند نشنید بگلستان گستاخ

توبه در فصل گل آشفته زمستان مطلب

می بده کم نرود گفته زاهد بصماخ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فیاض لاهیجی

مکن دراز به زیر سپهر پا گستاخ

که کرده‌اند برای کسی بلند این کاخ

عجب که کام خود از آسمان توانی دید

که کوته است ترا دست و میوه بر سر شاخ

اثر ندارد هر چند گوش گردون را

[...]

آشفتهٔ شیرازی

وقت آنست که بیرون فکنی رخت از کاخ

تنگ شد خانه ببر رخت سوی باغ فراخ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه